جدول جو
جدول جو

معنی کلوملا - جستجوی لغت در جدول جو

کلوملا(کُ مِلْ لا)
یکی از علمای کشاورزی روم قدیم است که در قرن اول میلادی می زیسته و مقالاتی چند راجع به زراعت و نگاهداری طیور و تربیت زنبور و غیره نگاشته است. (از تمدن قدیم، ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ مَ)
دوستی صادقانه و بی تقلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دهی از دهستان زیرکوه سورتیجی است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
یا کالمل گردی است سفید بسیار نرم و سنگین و بی بو و بی طعم که در آب و آلکل و اتر و روغنها غیر محلول می باشد و تحت تأثیر قلیاها به رنگ خاکستری درآمده و تحت تأثیر ایدروژن سولفوره و سولفورهای قلیائی سیاه میشود. تحت تأثیر نور آفتاب و یا اجسام آلی کالومل تجزیه شده و جیوه و سوبلیمه بدست می آید بنابراین نباید کالومل را به شکل پاستیل که از اجسام آلی و نشاسته درست شده تجویز نمود. اگر کالومل را در روی زخمها بگذارند به ترکیبات محلول تبدیل شده و خاصیت ضد عفونی پیدا میکند وممکن است برای بافتها کم و بیش محرک باشد در داخل دستگاه گوارش بتدریج حل شده و تبدیل به کلرور مضاعف جیوه و سود میگردد. در چنین حالت خاصیت ضدعفونی و ضد کرم و در بعضی دامها تأثیر مسهلی نیز پیدا میکند.
ناسازگاری - بعضیها معتقدند که کالومل در مجاورت اسیدها و کلرورها تبدیل به کلرور مرکوریک شده است ولی هیچوقت تجربه این قسمت را ثابت نکرده است از این جهت تا موقعی که تجربه دقیقی بعمل نیامده باشد این عقیدۀ قدیمی را باید محترم شمرد. کالومل با یدورها و اسید سیانیدریک و سرانجام با اجسام اکسیدان و قلیاها ناسازگاری میدهد. کالومل را برای درمان که راتیت مزمن و زخمهای سفیدۀ چشم بکار می برند. (از درمان شناسی عطائی ج 1 ص 203)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، حبوب، توتون و انواع میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ وَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. دشت، معتدل و مرطوب است و 465 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کْلُ / کِ لُ)
یکی از خانواده های معروف روم قدیم بوده است. (تمدن قدیم، ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است به همدان، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان آتش بیگ که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 295 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ گِ)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. سکنۀ آن 1280 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی کرمکش از دارو ها نام تجارتی پروتو کلرورد و مرکور است که بصورت گردی سفید رنگ میباشد و اقل از قرن سیزدهم ترکیبش شناخته شده و در پزشکی و صنعت بکار رفته است. در پزشکی خصوصا بعنوای داروی ضد کرم های دستگاه گوارش و ضد سیفیلیس بکار میرفته است و چون در مجاورت کلرورهای قلیایی (از قبیل نمک طعام) تبدیل به کلرورد و مرکور (سوبلیمه) که سمی شدید است میشود از این جهت مدت کمی قبل و بعد از تجویز و خوردن کالومل اغذیه بدون نمک باید تجویز گردد. کلمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلونل
تصویر کلونل
صاحبمنصبی که بر یک هنگ فرماندهی کند سرهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلولا
تصویر قلولا
برابر با قاز غلولا از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
سراسر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
Consummately, Fully, Absolutely, Completely, Perfectly, Totally, Utterly, Wholly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
absolument, complètement, parfaitement, totalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آرام آرام آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای شرق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در حوزه ی شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
در میانه ی کارها
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه کثیف و بویناک کچل ها
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
완전히 , 완벽하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
sepenuhnya, secara sempurna
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
पूरी तरह से , पूरी तरह से , पूरी तरह से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
absoluut, volledig, perfect, volkomen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
assolutamente, completamente, perfettamente, totalmente, interamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
абсолютно , повністю , досконало , цілком , повністю
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
absolutamente, completamente, perfectamente, totalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
абсолютно , полностью , идеально , совершенно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
absolutnie, całkowicie, w pełni, doskonale
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
absolut, vollständig, vollkommen, perfekt, völlig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
absolutamente, completamente, totalmente, perfeitamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاملا
تصویر کاملا
באופן מוחלט , באופן מוחלט , באופן מוחלט , במלואו , באופן מושלם , לחלוטין , לחלוטין , באופן מלא
دیکشنری فارسی به عبری