تابوت تورات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابوت تورات نازل شده بر موسی یعنی صندوق، و عبرانی است. (از اقرب الموارد). - ام کلواذ، سختی و بلا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد)
تابوت تورات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابوت تورات نازل شده بر موسی یعنی صندوق، و عبرانی است. (از اقرب الموارد). - اُم کلواذ، سختی و بلا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد)
ابوالخطاب محفوظبن احمد بن الحسن بن احمد. فقیه حنبلی (432- 510 هجری قمری) وی از ابومحمد الجوهری و ابوطالب العشاری و جز آنها حدیث شنود و گروهی از ائمه از وی استماع حدیث کردند. او را اشعاری لطیف است. (از لباب الانساب)
ابوالخطاب محفوظبن احمد بن الحسن بن احمد. فقیه حنبلی (432- 510 هجری قمری) وی از ابومحمد الجوهری و ابوطالب العشاری و جز آنها حدیث شنود و گروهی از ائمه از وی استماع حدیث کردند. او را اشعاری لطیف است. (از لباب الانساب)
نسبت است به کلواذی و آن از روستاهای بغداد است و منسوب بدان جا را کلوذانی و کلواذی نیز گویند. گروهی از دانشمندان از آنجا برخاسته اند. (از لباب الانساب ص 49)
نسبت است به کلواذی و آن از روستاهای بغداد است و منسوب بدان جا را کلوذانی و کلواذی نیز گویند. گروهی از دانشمندان از آنجا برخاسته اند. (از لباب الانساب ص 49)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی. لیاذ. لوذ. (منتهی الارب). در پس یکدیگر پنهان شدن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). به یکدیگر پناه گرفتن. (منتخب اللغات). ملاوذه. (زوزنی) ، گرد گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) لیاذ. لوذ. ملاوذه، همدیگر را پناه گرفتن، با هم کشتی گرفتن، فریب دادن، خلاف کردن. لوذانیه. (منتهی الارب)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی. لیاذ. لوذ. (منتهی الارب). در پس یکدیگر پنهان شدن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). به یکدیگر پناه گرفتن. (منتخب اللغات). ملاوذه. (زوزنی) ، گرد گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) لیاذ. لوذ. ملاوذه، همدیگر را پناه گرفتن، با هم کشتی گرفتن، فریب دادن، خلاف کردن. لوذانیه. (منتهی الارب)
بمعنی رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی باشد به چیزی دیگر. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). استاد آن کار را در اصفهان کلوایی گویند. (حاشیۀ برهان چ معین). در لهجۀ اصفهان به معنی بند زدن چینی و همان است که در خراسان آن را ورش زدن گویند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کلوابند و کلوایی شود، در مؤیدالفضلا بمعنی غوک آمده است که وزغ باشد. (از برهان) ، غوک و قرباغه. (ناظم الاطباء)
بمعنی رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی باشد به چیزی دیگر. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). استاد آن کار را در اصفهان کلوایی گویند. (حاشیۀ برهان چ معین). در لهجۀ اصفهان به معنی بند زدن چینی و همان است که در خراسان آن را ورش زدن گویند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کلوابند و کلوایی شود، در مؤیدالفضلا بمعنی غوک آمده است که وزغ باشد. (از برهان) ، غوک و قرباغه. (ناظم الاطباء)
ابن عبیدالله بن احمد کلواذانی مکنی به ابوالحسین و معروف به ابن قرعه وی از اهل ادب و صاحب فضلی عزیز است و کتب بسیار از مؤلفات طوال بخط خود نوشته است و وی ملازم ابوبکر صولی بود و از او روایت کند. سپس بشهر خویش کلواذی بازگشت و تا آخر عمر بدانجا اقامت داشت و ادیب و فاضل کلواذی او بود و مردمان از هر سوی بکسب ادب بدو روی آوردند و تا پایان حیات از طلب دانش باز نایستاد
ابن عبیدالله بن احمد کلواذانی مکنی به ابوالحسین و معروف به ابن قرعه وی از اهل ادب و صاحب فضلی عزیز است و کتب بسیار از مؤلفات طوال بخط خود نوشته است و وی ملازم ابوبکر صولی بود و از او روایت کند. سپس بشهر خویش کلواذی بازگشت و تا آخر عمر بدانجا اقامت داشت و ادیب و فاضل کلواذی او بود و مردمان از هر سوی بکسب ادب بدو روی آوردند و تا پایان حیات از طلب دانش باز نایستاد