سیب صحرایی را گویند که به عربی زعرور و ذوثلثهحبات خوانند به سبب آنکه دانۀ آن سه پهلو می باشد. (برهان) (آنندراج). سیب صحرایی که آن را نقل خواجو و میوۀ خرس و ’کیل’ و ’کیلک’ نیز خوانند وبه تازی تفاح بری و ذوثلاث حبات و به یونانی زعرور نامند. (فرهنگ رشیدی). زعرور و ’کیل’ کوهی. (ناظم الاطباء). رجوع به کهیر شود
سیب صحرایی را گویند که به عربی زعرور و ذوثلثهحبات خوانند به سبب آنکه دانۀ آن سه پهلو می باشد. (برهان) (آنندراج). سیب صحرایی که آن را نقل خواجو و میوۀ خرس و ’کیل’ و ’کیلک’ نیز خوانند وبه تازی تفاح بری و ذوثلاث حبات و به یونانی زعرور نامند. (فرهنگ رشیدی). زعرور و ’کیل’ کوهی. (ناظم الاطباء). رجوع به کهیر شود
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 1500گزی راه شوسۀ میانه به تبریز. هوای آن سرد و دارای 470 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 1500گزی راه شوسۀ میانه به تبریز. هوای آن سرد و دارای 470 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قصبۀ مرکز دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین و در بیست هزارگزی شمال غربی ضیأآباد و سر راه شوسۀ قزوین به رشت واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 922 تن سکنه دارد. دارای بهداری و دهداری و ژاندارمری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) دهی از دهستان تفرش است که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 620 تن سکنه دارد، غاری به نام علی خورنده در کوه مجاور این ده وجود دارد که جالب توجه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)، از دیه های طبرش است، (تاریخ قم ص 139) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قروۀ شهرستان سنندج واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
قصبۀ مرکز دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین و در بیست هزارگزی شمال غربی ضیأآباد و سر راه شوسۀ قزوین به رشت واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 922 تن سکنه دارد. دارای بهداری و دهداری و ژاندارمری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) دهی از دهستان تفرش است که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 620 تن سکنه دارد، غاری به نام علی خورنده در کوه مجاور این ده وجود دارد که جالب توجه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)، از دیه های طبرش است، (تاریخ قم ص 139) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قروۀ شهرستان سنندج واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
منسوب به کوه، کوهی، جبلی، (فرهنگ فارسی معین)، گیاهی است که بیخ آن به بیخ نی می ماند و در زمین شیارکرده بسیار است، (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)، کوهم، (ناظم الاطباء)
منسوب به کوه، کوهی، جبلی، (فرهنگ فارسی معین)، گیاهی است که بیخ آن به بیخ نی می ماند و در زمین شیارکرده بسیار است، (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)، کوهم، (ناظم الاطباء)
منسوب به کلک. ساخته از نای. نیی. نیین. (فرهنگ فارسی معین). از کلک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یک پاره، چون درونۀ حلاجان و تیر وی کلکین با سه پر و پیکان بی استخوان. (نوروزنامه) ، قلمی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلک شود
منسوب به کِلک. ساخته از نای. نیی. نیین. (فرهنگ فارسی معین). از کلک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یک پاره، چون درونۀ حلاجان و تیر وی کلکین با سه پر و پیکان بی استخوان. (نوروزنامه) ، قلمی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کِلک شود