جدول جو
جدول جو

معنی کلمه - جستجوی لغت در جدول جو

کلمه
سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام
کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره
کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
فرهنگ فارسی عمید
کلمه
(کَ لِ مَ)
یک سخن. (منتهی الارب) (آنندراج). سخن. لفظ. کلام. (ناظم الاطباء). کلمه. (اقرب الموارد). سخن. یک سخن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخن. گفتار. (ترجمان القرآن ص 82).
- الکلمهالباقیه، کلمه توحید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و در قول قرآن ’و جعلها کلمه باقیه’ کلمه توحید و آن لااله الااﷲ است. (از اقرب الموارد).
- کلمهالتقوی، بسم الله الرحمن الرحیم. (از اقرب الموارد).
- کلمهاﷲ، عیسی علیه السلام. (منتهی الارب). حضرت عیسی. (ناظم الاطباء). لقب یسوع مسیح. (از اقرب الموارد). لقب عیسی علیه السلام (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، یک قصیده تمام و کمتراز آن. کلمه و کلمه مانند آن است. (منتهی الارب) (آنندراج). خطبه و قصیده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلمه
(کِ لَ مَ)
سخن و لفظ و کلمه و کلام. (ناظم الاطباء). ج، کلم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کلمه
(کِ مَ)
سخن. لفظ. کلمه. ج، کلمات. (ناظم الاطباء). کلمه. (منتهی الارب). و رجوع به کلمه شود
لغت نامه دهخدا
کلمه
دهی از دهستان حومه بخش کلاردشت است که در شهرستان نوشهر واقع است و 670 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کلمه
لفظ، یک سخن، گفتار
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه
((کَ لَ مَ یا مِ))
سخن، گفتار، یک جزو از کلام، لفظ معنی دار، مجموعه حروفی که یک واحد را تشکیل دهند در دستور زبان فارسی معمولاً کلمه را به نه بخش تقسیم کنند، اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت. 4
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
فرهنگ فارسی معین
کلمه
واژه
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
فرهنگ واژه فارسی سره
کلمه
لغت، لفظ، نام، واژه، سخن، کلام، گفتار، امر، فعل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلمه
الكلمة
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به عربی
کلمه
Word
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کلمه
mot
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کلمه
۲مجموعه استخوان میان تنه ۲استخوان سرین و نشیمنگاه، از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
کلمه
لفظ
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به اردو
کلمه
palavra
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کلمه
Wort
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به آلمانی
کلمه
słowo
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به لهستانی
کلمه
слово
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به روسی
کلمه
слово
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کلمه
শব্দ
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به بنگالی
کلمه
parola
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کلمه
คำ
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به تایلندی
کلمه
neno
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کلمه
kelime
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کلمه
言葉
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کلمه
单词
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به چینی
کلمه
palabra
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کلمه
단어
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به کره ای
کلمه
kata
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کلمه
शब्द
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به هندی
کلمه
woord
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به هلندی
کلمه
מִלָּה
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خواندن متنی ادبی با آهنگ و حالت های مناسب که مؤید معنی و مضمون خاص آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکلمه
تصویر دکلمه
مطلبی را با صدای بلند و با آب و تاب از بر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکلمه
تصویر دکلمه
((دِ لَ مِ))
خواندن مطلبی با صدایی بلند و حالتی تأثیرگذار
فرهنگ فارسی معین