سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
نام جایی و مقامی است. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). موضعی است در دمشق. (حاشیۀ برهان چ معین). نام موضعی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) : یکی از صلحای لبنان که مقامات او دردیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور به جامع دمشق درآمد و بر کنار برکۀ کلاسه طهارت همی ساخت. (گلستان چ فروغی چ 1319 ص 59).... و به دمشق قبر العبدالصالح محمود بن زنگی ملک الشام و کذلک قبر صلاح الدین یوسف بن ایوب بالکلاسه فی الجامع. (معجم البلدان، ج 4 ص 80 ذیل دمشق الشام). و کان هذا ابن الدهان المنجم یعرف بابی شجاع و یلقب بالثعیلب و هو بغدادی... یعتکف فی جامع دمشق اربعه اشهر و اکثر ولاجله عملت المقصوره التی بالکلاسه و له تصانیف کثیره. (عیون الانباء ج 2 ص 182)
نام جایی و مقامی است. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). موضعی است در دمشق. (حاشیۀ برهان چ معین). نام موضعی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) : یکی از صلحای لبنان که مقامات او دردیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور به جامع دمشق درآمد و بر کنار برکۀ کلاسه طهارت همی ساخت. (گلستان چ فروغی چ 1319 ص 59).... و به دمشق قبر العبدالصالح محمود بن زنگی ملک الشام و کذلک قبر صلاح الدین یوسف بن ایوب بالکلاسه فی الجامع. (معجم البلدان، ج 4 ص 80 ذیل دمشق الشام). و کان هذا ابن الدهان المنجم یعرف بابی شجاع و یلقب بالثعیلب و هو بغدادی... یعتکف فی جامع دمشق اربعه اشهر و اکثر ولاجله عملت المقصوره التی بالکلاسه و له تصانیف کثیره. (عیون الانباء ج 2 ص 182)
ترسیدن از چیزی. (از منتهی الارب). ترسیدن. (آنندراج). کلهس الشی ٔ کلهسه، ترسید و خوفناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). کلهسه کلهسه، ترسید از او و فزع کرد. (ناظم الاطباء) ، کوشیدن و لازم گرفتن کار را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کلهس علی العمل، کوشید و لازم گرفت آن کار را. (از اقرب الموارد) ، به کارزار روی آوردن و بر دشمن حمله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هر دو دوش با هم قریب کرده سر فرود افکنده خمیده رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند، هو یمشی الکلهسه. (از اقرب الموارد)
ترسیدن از چیزی. (از منتهی الارب). ترسیدن. (آنندراج). کلهس الشی ٔ کلهسه، ترسید و خوفناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). کلهسه ُ کلهسه، ترسید از او و فزع کرد. (ناظم الاطباء) ، کوشیدن و لازم گرفتن کار را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کلهس علی العمل، کوشید و لازم گرفت آن کار را. (از اقرب الموارد) ، به کارزار روی آوردن و بر دشمن حمله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هر دو دوش با هم قریب کرده سر فرود افکنده خمیده رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند، هو یمشی الکلهسه. (از اقرب الموارد)
مأخوذ از کلس و بمعنی چونه و آهک و گچ، چنانکه در کنزآمده. پس معنی کلاسه آنچه از چونه ساخته باشند چنانکه حباله بمعنی دام که از حبل ساخته می شود. (غیاث). و رجوع به مادۀ بعد شود
مأخوذ از کِلس و بمعنی چونه و آهک و گچ، چنانکه در کنزآمده. پس معنی کلاسه آنچه از چونه ساخته باشند چنانکه حباله بمعنی دام که از حبل ساخته می شود. (غیاث). و رجوع به مادۀ بعد شود
سخن، گفتار، یک جزو از کلام، لفظ معنی دار، مجموعه حروفی که یک واحد را تشکیل دهند در دستور زبان فارسی معمولاً کلمه را به نه بخش تقسیم کنند، اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت. 4
سخن، گفتار، یک جزو از کلام، لفظ معنی دار، مجموعه حروفی که یک واحد را تشکیل دهند در دستور زبان فارسی معمولاً کلمه را به نه بخش تقسیم کنند، اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت. 4