جدول جو
جدول جو

معنی کلمات - جستجوی لغت در جدول جو

کلمات
(کَ لِ)
جمع واژۀ کلمه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کلمه. کلمه ها. (فرهنگ فارسی معین) ، گفتارها. سخنان. (فرهنگ فارسی معین) : در استماع کلمات فرستادگان مبالغ تحامل ایشان را تحمل فرماید. (المعجم چ دانشگاه ص 16، از فرهنگ فارسی معین).
- کلمات الهیه، در اصطلاح تصوف، کلیۀ موجودات، زیراآنها کلمات و مظاهر حقند و از وجود او سخن گویند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سید جعفر سجادی) (فرهنگ فارسی معین).
- کلمات تامات، در اصطلاح تصوف مراد جواهر عقلیه اند که آنها را حروف عالیه نامیده اند، از آن جهت که از نفس رحمانی صادر می شوند و جواهر جسمیه را مرکبات اسمیه و فعلیه نامیده اند و عوارض اجسام را اعراب کلمات می دانند، و مجموع آنها را مراتب نفس رحمانی می نامند. بالجمله مراتب نزولی وجود را ازاعلی به ادنی فیض و وجود منبسط و نفس رحمانی خوانده اند که همه کلمات حق می باشند و حکایت از ذات ازلیۀ او می کنند. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سید جعفر سجادی) : بحق اسماء حسنای او و علامتهای بزرگ او و کلمات تامات او... (تاریخ بیهقی ص 316).
- کلمات قصار، سخنان کوتاه لفظ مأثور که از پیغمبر و یا از ائمه نقل می شود: کلمات قصار حضرت علی (ع)
لغت نامه دهخدا
کلمات
کلمه ها، سخنان، گفتارها
تصویری از کلمات
تصویر کلمات
فرهنگ لغت هوشیار
کلمات
((کَ لَ))
جمع کلمه
تصویری از کلمات
تصویر کلمات
فرهنگ فارسی معین
کلمات
واژه ها
تصویری از کلمات
تصویر کلمات
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظلمات
تصویر ظلمات
ظلمت، در باور قدما جایی در انتهای زمین که محل چشمۀ آب حیات است، برای مثال شنیده ای که سکندر برفت تا ظلمات / به چند محنت و خورد آنکه خورد آب حیات (سعدی - ۱۸۳) ، قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی (حافظ - ۹۷۴)
ظلمات ثلاث: کنایه از سه تاریکی که حضرت یونس به آن مبتلا شد مثلاً تاریکی شب، تاریکی شکم ماهی و تاریکی قعر دریا، در تصوف کدورت طبعی، هوای نفسانی و خاصیت حیوانی، کنایه از سه تاریکی که جنین در آن قرار دارد مثلاً تاریکی مشیمه، تاریکی رحم و تاریکی شکم مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملمات
تصویر ملمات
سختی ها و حوادث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلرات
تصویر کلرات
هر یک از نمک های اسیدکلریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیات
تصویر کلیات
امور کلی، چیزهای کلی، مجموعۀ آثار نظم و گاه نثر یک شاعر یا نویسنده مثلاً کلیات سعدی
کلیات خمس: در علم منطق کلی هایی که در تعریف اشیا ذکر می شوند و عبارتند از مثلاً جنس مانند حیوانیت، نوع مانند انسانیت، فصل مانند ناطق بودن، خاصه مانند قوۀ خنده و عرض مانند نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ لَ تی ی)
گمان می برم که این انتساب معرفت کلام و اصول و قواعد را می رساند. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَلْ لُ)
گفتگوها و سخنها. (ناظم الاطباء). رجوع به تکلم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِمْ ما)
جمع واژۀ ملمّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوازل دهر. جمع واژۀ ملمه. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها و بلایا: شکر بعد معالجه کل مغلق من الغمرات و مدافعه کل مولم من الملمات. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 298).
و قاک اﷲ نائبه اللیالی
و صانک من ملمات الزمان.
رشیدالدین وطواط (از حدائق السحر).
ازمزاحمت صادر و وارد و قصاد و زوار و تزاحم مهمات و تراکم ملمات... به جان آمده بود. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236). در حوادث مهمات و عوارض ملمات کار ترا به کفایت او بازگذارم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 47). رجوع به ملمه شود
لغت نامه دهخدا
(کْلُ /کُ لُ)
در اصطلاح شیمی، نام عمومی کلیۀ املاح منسوب به اسید کلریک (Clo3H) یکی از مشهورترین آنها کلرات پتاسیم است که یکی از اکسیدکننده های قوی است. باید دانست که تمام کلراتها خاصیت اکسید کنندگی دارند و به سهولت دربرابر گرما یا ضربه اکسیژن خود را از دست می دهند.
- کلرات دوپتاس، ملح پتاسیم اسید کلریک (Clo3H) است و فرمولش Clo3K می باشد. این نمک به عنوان ضدعفونی کردن حلق و گلو و ضایعات مخاط دهان در دندان پزشکی مورد استعمال دارد و بعلاوه در شیمی بعنوان یکی از اکسیدکننده های قوی بکار می رود. نمکی است سفید رنگ و قابل حل در آب و به مقدار بالغ بر 15 گرم مسموم کننده و کشنده است. چون بسهولت در برابر کمی گرما و یا ضربۀ مختصر، اکسیژن خود را از دست می دهد، لذا جهت ساختن ترقه ها و چاشنیها مصرف می شود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
دهی از دهستان جی است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کْلِ / کِ لِ)
نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر:
کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی
’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی
’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی
’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی
’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی
’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی
’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی
’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی
’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی
’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی
’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی
’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی
’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی
’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی
(از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عضو یکی از جمعیت های مردانۀ نصارا و قاتل هانری سوم (1589 میلادی) که به دست نگهبانان او کشته شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ کرمه. وزنی از اوزان و هر کرمه شش قیراط است. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرمه شود
لغت نامه دهخدا
(کُلْ)
جمع واژۀ کلیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ کلیه. قلوه ها. گرده ها. کلی ̍. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کلیه شود
لغت نامه دهخدا
(ظُ لُ / ظُ لَ)
جمع واژۀ ظلمت، قسمتی از زمین به شمال که به عقیدۀ قدما بدانجا دائماً شب باشد و آب حیوان بدانجاست و به زمین آن گوهرها پراکنده است و اسکندر و خضر به طلب آب حیات بدانجا شدند و خضر آب زندگی بخورد و زندۀ جاوید ماند: هر گوهر که ذوالقرنین قلم او از ظلمات دوات بیرون کشید درّی بود در واسطۀ قلادۀ روزگار. (ترجمه تاریخ یمینی).
شنیده ای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آنکه خورد آب حیات.
سعدی (گلستان).
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
حافظ.
بنا بر نوشته های مورخین یونانی و پس از تصحیح آن موافق اطلاعات جغرافیائی کنونی، ظاهراً داستان به ظلمات رفتن اسکندر چنین است که وی از سیستان به طرف گودزره و رخّج رفته، بعد به طرف شمال افغانستان، که در همسایگی باختر بوده، متوجه گشته و از کوههای مملکت گذشته، تا به باختر درآید. در موقع صعود به کوهها، قشون اسکندر به برف و یخ بسیار برخورده و عده کثیری از سپاهیانش تلف شدند. تاریکی هم از مه بوده که مانع میشده سپاهیان یکدیگر را ببینند. احتمال قوی میرود که سرداران اسکندر برای جلب توجه مردمان قدری هم در توصیف این راه و عبور از کوهها مبالغه کرده اند و این اغراقگوئی در کتب مورخین قرون بعد انعکاس یافته و سرچشمۀ روایات راجع به رفتن اسکندر پسر فیلیپ به قطب و ظلمات گردیده است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1690 شود، ظلمات بحر در بیت ذیل خاقانی کنایه از شب است:
صبحدم آب خضر نوش از لب جام گوهری
کز ظلمات بحر جست آینۀ سکندری.
خاقانی.
و تحقیق فوق ازآنندراج است
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
جمع واژۀ حلمه. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به حلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کُلْ لی یا)
جمع واژۀ کلّیّه. چیزهای کلی و همادیان. (ناظم الاطباء). امور کلی. (فرهنگ فارسی معین). مقابل جزئیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نواب و ملازمان او کار شهر می سازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند. (سفرنامۀ ناصرخسرو). لیکن تو به یک اشارت بر کلیات و جزویات فکرت من واقف گشتی. (کلیله و دمنه).
چونکه کلیات را رنج است و درد
جزو ایشان چون نباشد روی زرد.
مولوی.
، در اصطلاح منطق، کلی ها. (فرهنگ فارسی معین) : و آن کلیات نه اجسام بوند. (مصنفات باباافضل، از فرهنگ فارسی معین). بدانک ایزد عز و جل مبدعات پدید آورد، ابداع نخستین مبدع، به گفت حکماء اوایل عقل بود و به گفت اسلامیان (وی) قلم کتاب بود، از آن دیگر نفس، و سدیگر طبیعت، این سه را کلیات گفتند. (شرح قصیدۀ ابوالهیثم فرهنگ فارسی معین).
- کلیات خمس، (در اصطلاح منطق) در منطق پنج کلی است: اول جنس چون حیوان، دوم نوع چون انسان، سوم فصل چون ناطق، چهارم خاصه چون ضاحک، پنجم عرض عام چون ماشی. (آنندراج) (غیاث). کلیات از نظر ذاتی و عرضی بودن نسبت به افراد خود بر پنج نوعند، بدین بیان که کلی یا ذاتی مصادیق و افراد خود است و یا عرضی. قسم اول که ذاتی است یا مابه الاشتراک میان چند نوع است و بعبارت دیگر جزء مشترک میان انواع مختلف است آن را جنس می نامند، و یا ذاتی مخصوص است و مخصوص به یک نوع است، در این صورت آن را فصل می نامند. و یا مرکب از مجموع جنس و فصل است که عین حقیقت و تمام حقیقت افراد است، یا عرض خاص است یعنی مخصوص یک نوع است و یا مشترک میان چند نوع که عرض عام نامند. مثال جنس، حیوانیت نسبت به انسان و دیگر حیوانات و مثال نوع، حیوان ناطق نسبت به انسان و حیوان ناهق نسبت به حمار و حیوان صاهل نسبت به انسان و ناهق تنها نسبت به حمار، و مثال عرض خاص، تعجب و ضحک نسبت به انسان و مثال عرض عام، حرکت و حس نسبت به حیوان است. (فرهنگ علوم عقلی، تألیف سید جعفر سجادی). ایساغوجی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ایساغوجی شود، همگی کلام یک مصنفی مانند کلیات سعدی و کلیات نظامی. (ناظم الاطباء). مجموعۀ آثار نظم و نثر یک شاعر و نویسنده، کلیات صائب. (از فرهنگ فارسی معین). تمام انواع اشعار شاعری در یک یا چند مجلد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بخشی از یک کتاب که از اصول کلی بحث کند، کلیات قانون (آن قسمت از کتاب قانون ابن سینا که از اصول کلی طب بحث کند). (فرهنگ فارسی معین) :
در عبارات تو توضیحات منهاج نجات
در اشارات تو کلیات قانون و شفا.
سلمان ساوجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلیات
تصویر کلیات
چیزهای کلی و همادیان، امور کلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمات
تصویر ملمات
جمع ملمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیمات
تصویر کلیمات
فرانسوی واب آب و هوا
فرهنگ لغت هوشیار
در اصطلاح شیمی، نام عمومی کلیه املاح منسوب به اسید کلریک یکی از مشهورترین آنها کلرات پتاسیم است که یکی از اکسید کننده های قوی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمات
تصویر ظلمات
جمع ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
((کُ لُ))
نام عمومی کلیه املاح منسوب به اسید کلریک H 3 Clo یکی از مشهورترین آنها کلرات پتاسیم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلمات
تصویر ظلمات
((ظُ لَ یا لُ))
جمع ظلمت، تاریکی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیات
تصویر کلیات
((کُ لّ یّ))
جمع کلیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلمات
تصویر ظلمات
تاریکی، گمراهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلیات
تصویر کلیات
مهینگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلات
تصویر کلات
قلعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تاریکی ها، تیرگی ها
متضاد: روشنایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصول، مبادی، مجموعه
متضاد: جزئیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ظلمات، دلیل غم است اگر بیند در دیاری ظلمات ظاهر شد، دلیل که در آن دیار اندوه ظاهر گردد. جابر مغربی
اگر به خواب بیند که در ظلمات بود، ناگاه به روشنی آمد، دلیل که راه دین بر وی گشاده شود. محمد بن سیرین
دیدن ظلمات در خواب بر پنج وجه است. اول: فکر. دوم: تحیر. سوم: فروبستن کارها. چهارم: بدعت. پنجم: ظلالت.
اگر به خواب بیند که از ظلمات بیرون آمده و باز در ظلمات رفت، دلیل گمراهی است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
مکانی در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی