جدول جو
جدول جو

معنی کلغر - جستجوی لغت در جدول جو

کلغر
(کَ غَ)
پشم بسیار نرم راگویند. (برهان) (آنندراج). قسمتی از پشم و کرک بسیار نرم. (آنندراج). گلغر. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به گلغر شود. (منتهی الارب). نوعی از هیزم و هیمۀ سوختن هم هست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلغر
تصویر گلغر
غنچۀ گل
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلر
تصویر کلر
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژن ها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده، که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشره کش ها و تصفیۀ آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ هَُ)
میرزا محمدرضا (1245- 1310 هجری قمری) از خوشنویسان و استادان خط نستعلیق و اصلاً از ایل کرد کلهر کرمانشاهان است. وی پس از گذراندن ایام جوانی نزد میرزامحمد خوانساری شاگرد آقامحمد مهدی طهرانی به آموختن خط پرداخت و سپس به مشق کردن از روی خطوط اصلی استادان قدیم مخصوصاً میرعماد قزوینی مشغول شد و برای دیدن و مشق کردن از روی نمونه های اصیل و خوب خط نستعلیق به قزوین و اصفهان سفر کرد و مدتی بدین ترتیب مشغول مشق و تمرین بود تا در نوشتن خط نستعلیق استاد شد و آوازۀ شهرتش به ناصرالدین شاه رسید و ناصرالدین شاه او را به حضور طلبید تا پیش او مشق کند و گاه گاهی از راه تفنن از روی سرمشق های او می نوشت. ناصرالدین شاه دستور داد تا میرزای کلهر در ادارۀ انطباعات قبول عضویت کند، اما وی از آنجا که مردی بلند همت و آزادمنش بود نپذیرفت و مقرر شد که گاهگاهی برای ادارۀانطباعات که به سرپرستی صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه) اداره می شده کتابت کند و اجرت بگیرد. اما در سال 1300 هجری قمری در سفر دوم ناصرالدین شاه به خراسان که قرار شده بود روزنامه ای به خط نستعلیق در اردوی ناصرالدین شاه در طی راه با چاپ سنگی بطبع رسد، عضویت ادارۀ انطباعات را قبول کرد و نوشتن نسخۀ اصلی این روزنامه که نام آن را ’اردوی همایون’ گذاشتند به میرزای کلهر محول گردید. خط ’اردوی همایون’ که مجموعاً دوازده شماره انتشار یافت از بهترین نمونه های خطوط چاپی اوست. وی در وبای عام طهران که در سال 1309- 1310هجری قمری اتفاق افتاد به این مرض مبتلا گردید و درگذشت. آنچه از آثار هنری میرزای کلهر بجای مانده غیر ازقطعات و سطوری که در مجموعه های خصوصی مضبوط است تعدادی کتابها و روزنامه هاست که به میل خود یا به تشویق دیگران نوشته و در طهران به چاپ سنگی بطبع رسیده است. فهرست این نوشته ها از این قرار است: 1- قسمت مهم روزنامۀ شرف. 2- دوازده شمارۀ روزنامۀ اردوی همایون. 3- سفرنامۀ دوم ناصرالدین شاه به خراسان. 4 -کتاب مخزن الانشاء که منتخبی است از منشآت یک عده ازمنشیان، و میرزا خود در انتخاب آنها دخالت داشته است. 5- کتاب فیض الدموع تألیف میرزا ابراهیم نواب طهرانی. 6- کتاب منتخب السلطان که آن را ناصرالدین شاه از اشعار حافظ و سعدی انتخاب کرده است. 7- رسالۀغدریه. 8- بعضی قسمتها از سفرنامۀ کربلای ناصرالدین شاه. 9- نصایح الملوک. 10- مناجات نامۀ خواجه عبداﷲ انصاری. 11- قسمتی از یکی از چاپهای کلیات قاآنی که در جوانی نوشته شده است. (از مجلۀ یادگار، سال اول، شمارۀ 7). و رجوع به همین مأخذ و تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجار تألیف عبداﷲ مستوفی شود
لغت نامه دهخدا
(کْلُ / کُ لُ)
یکی از عناصر و علامت اختصاری آن در شیمی ’Cl’ است و در حرارت عادی بصورت گاز و به رنگ مایل به سبز و بوی آن قوی و خفه کننده است و آن را از الکترولیز کردن (تجزیۀ الکتریکی) نمک طعام (کلرور دو سدیم) بدست می آورند و بواسطۀ میل ترکیبی که با ئیدروژن دارد یک مزیل اللون مواد نباتی وحیوانی محسوب می شود و در صنعت از آن بعنوان سپید کننده پارچه استفاده می نمایند و وسیلۀ ضدعفونی بسیار عالی است. (از لاروس). در اصطلاح علم شیمی، شبه فلزی است زرد مایل به سبز. در شرایط متعارفی گازی شکل با بوی خفه کننده و کمی سبکتر از هوا و به همین جهت به صورت گاز خفه کننده در جنگ اول جهانی بکار رفته. تکاثف نسبی این گاز نسبت به هوا7129 (معادل 2/49) است. بنابراین از هوا تقریباً دو و نیم مرتبه سنگین تر است. یک لیتر آب 8 درجه حرارت، 3/04 لیتر کلر را در خود حل می کند. کلر را می توان در 15 درجۀ حرارت با فشار 6 جو مایعکرد و در بطری چدنی سیفون دار به بازار عرضه نمود.
کلر اولین دفعه در سال 1747 میلادی بوسیلۀ شیل از اثر جوهر نمک بر بی اکسید منگنز بدست آمد مطابق فرمول: 2H2O + 2CL2 4ACIH + Mno2 چون فرمول فوق در برابرگرما باید صورت گیرد، لذا اگر وسیلۀ گرم کردن نباشد پرمنگنات پتاسیم متبلور را در ظرف ریخته و قطره قطره جوهر نمک می ریزند تا کلر حل شود، طبق فرمول زیر:
8H2O+2ClK+2Cl2Mn+16ClHu5Cl2+2Mno4k
باید آزمایش مذکور با احتیاط و در زیر یک لولۀاطمینان سادۀ آزمایش انجام شود تا اسید در لوله جمع گردد و ضمناً اسید بطور قطره قطره روی پرمنگنات بریزد والا مجاورت شدید اسید و پرمنگنات سبب پرتاب شدن در شیشه یا شکستن ظرف می شود. معمولاً در صنعت کلر را از تجزیۀ الکتریکی نمک طعام بدست می آورند. کلر شبه فلزی است که با ظرفیت های مختلف با برخی شبه فلزات (از قبیل فلوئور و گوگرد و فسفر و سیلسیوم) و با ئیدروژن بشدت و با همه فلزات (حتی طلا و طلای سفید) ترکیب می شود. جرم اتمی کلر حدود 35/5 است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کْلُ / کُ لُ دُ)
دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُغَ)
پشم نرمی باشد که از بن موی بز به شانه برآرند و از آن شال بافند. (الفاظ الادویه) (برهان) (آنندراج). آن موی را کرک و کلک و تبت و تبد، نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (جهانگیری) :
نه از شالبافان این روزگارم
که گلغر ندانند باز از بریشم.
نزاری قهستانی (از (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ غَ)
مرکّب از: گل (به کسر، + غر گر، پسوند شغل)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بنّا و گلکار. (برهان)، گل گر. رجوع به گلکار و گل گر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ غُ)
جد سلغریان یا اتابکان فارس (قرن 5 هجری) و رئیس یکدسته از ترکمانان قبچاق بود، که با طایفۀ خود به خراسان کوچ کرد، و پس از یک دوره تاخت و تاز بخدمت طغرل بیک پیوست و نزد او رتبۀ حاجبی یافت. سنقر بن مودود مؤسس سلغریان نوادۀ اوست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ غُ)
نام قبیله ای است از ترکان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
آنچه از خوشۀ غله که پس از درو کردن و جمعکردن حاصل در کشت زار باقی ماند و خوشه چین آن را برچیند. (ناظم الاطباء). خوشه چینی غلات. (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از دهستان چهار فریضه است که در بخش مرکزی شهرستان بندرانزلی واقع است و 1000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ رَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 455 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ)
کل دار. کلدره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کل دار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
یکی از ایل های کرد است که تقریباً مرکب ازده هزار خانوار است بدین ترتیب: خالدی 2000 خانوار، شیانی 1000 خانوار، سیاسیا 1000 خانوار، کاظم خانی 1000 خانوار، تلش 500 خانوار، خمان 500 خانوار، گرگا 500 خانوار، کله پا 500 خانوار، قوچی 500 خانوار، هارون آبادی 600 خانوار، منصوری 1000 خانوار، کله جوب 300 خانوار، الوندی 100 خانوار، شوان 200 خانوار، ماهیدشتی 150 خانوار، بداغ بیکی 100 خانوار، زینل خانی 50خانوار، شاهینی 40 خانوار. مرکز این ایل گیلان و مسکنشان هارون آباد، شیان، بره شمین و قلعۀ شاهین دبر است. دارای مراتع وسیع و معادن ذغال سنگ است و افراد ایل به ترتیب اغنام و احشام می پردازند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61 و 62)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ)
درختچه ای است گرمسیری که در کرانه های دریای عمان و جاسک و تیس و چاه بهار فراوان است و از چوب آن برای ساختن چپر و سوخت استفاده می کنند. (جنگل شناسی کریم ساعی، ص 271). این درخت در اطراف بنادر چاه بهار و تیس و نیز در حوالی نیک به حال وحشی است. (گااوبا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
غوک و وزق را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شهری بوده در کوهستان ملک تبرستان در میانۀ آن و آمل سه منزل و از آنجا تا ری دومنزل و از ثغور مازندران. (انجمن آرا) (آنندراج). شهرکی است از ناحیت طبرستان و بر حدی است میان دیلمان خاصه و طبرستان و اندر کوه است. (از حدود العالم) : فیفتح السهل و الاجبال مقتحما من الکلارالی الجرجان فالجلد. (سید زیدی صاحب مازندران، از آنندراج). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو شود
شهرکی است به خراسان از گوزگانان خرم و آبادان و با درختان بسیار و آبهای روان و نعمتی فراخ. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بُ غُ)
مخفف بلغور است که گندم پختۀ دلیده کرده باشد. آش گندم. (شرفنامۀ منیری). شایدلهجه ای عامیانه در بلغور است. رجوع به بلغور شود
لغت نامه دهخدا
(بُ غُ)
شهری است صقالبه را بسمت شمال، بسیار سردسیر که عامه آن را بلغار گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به بلغار و بلغارستان شود، شکلک، و بازخمانیدنی است از ابوالفرج. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعون بلفرخج.
لبیبی
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
دهی از دهستان روضه چای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و 212 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بنا گل کار. پشم نرمی که از بن موی بز بوسیله شانه برآورند و از آن شال بافند کرک: کلک: نه از شال بافان این روزگارم که گلغر ندانند باز از بریشم. (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در هم شکسته و در هم کوفته عموما، گندم و جو نیم پخته که آنرا در آسیا انداخته شکسته باشند خصوصا، آشی که از گندم مذکور پزند، سخنان بزرگ حرفهای قلمبه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چشم چک یکی از گونه های درخت کبر که در شمال ایران فراوان است. به دارو های مخصوص معالجه بیماریها چشم که معمولا بصورت مایع و قطره تجویز میشوند اطلاق میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از عناصر و علامت اختصاری آن در شیمی lC است و در حرارت عادی بصورت گاز و برنگ مایل به سبز و بوی آن قوی و خفه کننده است و آن را از الکترولیز کردن نمک طعام بدست می آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغر
تصویر لغر
سخن سربسته و مشکل، چیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
((گِ غَ))
گل گر، بنا، گل کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
((گُ غَ))
کرک، پشم نرم
فرهنگ فارسی معین
((کُ لُ))
گازی است سمّی به رنگ زرد مایل به سبز با بوی تند و خفه کننده که در آب قابل حل است، علامت شیمیایی آن CL است
فرهنگ فارسی معین
نیم تنه ی نمدی چوپانان
فرهنگ گویش مازندرانی
موج و طغیان شدید آب
فرهنگ گویش مازندرانی
شیپوری از پوست درخت
فرهنگ گویش مازندرانی