جدول جو
جدول جو

معنی کلط - جستجوی لغت در جدول جو

کلط
(کُ لُ)
مردان متقلب و برگردنده از خرمی و شادی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردمان گستاخ و متقلب از شادی و خرمی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلک
تصویر کلک
مکر، حیله، فریب، غدر، قلّاشی، کید، دلام، خدعه، نیرنگ، ستاوه، تنبل، ریو، گول، چاره، شید، دویل، احتیال، تزویر، دغلی، خاتوله، روغان، ترفند، نارو، گربه شانی، اشکیل، شکیل، حقّه، دستان، ترب
کنایه از نیرنگ باز، زرنگ مثلاً عجب آدم کلکی است
منقل، آتشدان
نوعی قایق که با چوب، تخته و چند خیک بادکرده درست می شود و به وسیلۀ آن از روی آب عبور می کنند
نیشتر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نشتر، نیسو، نیشو، مبضع
کچل کوچک
کنایه از شوم، نحس
گاو میش نر جوان
کلک زدن: حیله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلن
تصویر کلن
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، غند، گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلب
تصویر کلب
دهان، گرداگرد دهان، پوز، نس، منقار پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلچ
تصویر کلچ
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلط
تصویر خلط
ماده ای که از مجرای تنفس با سرفه دفع می شود، در طب قدیم هر یک از عناصر چهارگانۀ بدن (سودا، صفرا، بلغم و خون)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلر
تصویر کلر
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژن ها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده، که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشره کش ها و تصفیۀ آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلا
تصویر کلا
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلط
تصویر خلط
آمیختن و درهم کردن چیزی با چیز دیگر مثلاً خلط مبحث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلی
تصویر کلی
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکله، داءالاسد، لوری، خوره
دف، دایره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلا
تصویر کلا
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلط
تصویر غلط
سهو، خطا، اشتباه، نشناختن وجه صواب در امری، خطا کردن، نادرست مثلاً کاربرد غلط،
به صورت نادرست مثلاً او متن را غلط خواند
غلط کردن: خطا کردن، به خطا رفتن، اشتباه کردن
غلط گفتن: اشتباه بیان کردن
غلط مشهور: در علوم ادبی کلمه ای که از لحاظ دستور زبان غلط باشد اما میان مردم رایج و متداول شده و عامۀ مردم آن را پذیرفته باشند، غلط مصطلح
غلط مصطلح: در علوم ادبی کلمه ای که از لحاظ دستور زبان غلط باشد اما میان مردم رایج و متداول شده و عامۀ مردم آن را پذیرفته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلک
تصویر کلک
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، بردی
قلم نی، گیاه نی
تیر، برای مثال ز پرّ و ز پیکان کلک تو شیر / به روز بلا گردد از جنگ سیر (فردوسی - ۳/۱۴۶)
چهار دندان تیز درندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله
تصویر کله
کلاه، پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله
تصویر کله
سر انسان یا حیوان، سر، نوک، کنایه از عقل، ذهن، ضمیر، صفت،
کنایه از باهوش، با استعداد مثلاً عجب آدم کله ای بود!،
در علم زیست شناسی قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است مثلاً کلۀ بادنجان،
واحد شمارش بعضی اشیا به ویژه اشیای خوراکی مثلاً دو کله سیر،
در علم زیست شناسی استخوان سر، جمجمه
کله پا شدن: به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلف
تصویر کلف
لکه، در علم نجوم لکه هایی که در ماه و خورشید دیده می شود، در پزشکی لکۀ صورت، کک مک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلز
تصویر کلز
پوست درختی که در هندوستان می روید، ریشۀ درخت انار صحرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلش
تصویر کلش
باقی ماندۀ محصولات درو شده در کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله
تصویر کله
پرده، سراپرده، روپوش، پشه بند
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلب
تصویر کلب
ویژگی سگ گزنده و مبتلا به هاری
کلب کلب: کلب الکلب، سگ دیوانه و گزنده، سگ هار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلل
تصویر کلل
جغه یا پری که که پادشاهان، سرداران و دلیران در بزم بر دستار یا کلاه می زده اند، جغه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلچ
تصویر کلچ
چین و شکن، پیچ و خم زلف، برای مثال فری زآن زلف مشکینش چو زنجیر / فتاده صد هزاران کلچ بر کلچ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ رَ)
دویدن لنگ یا بریده پا. (منتهی الارب) (آنندراج). چنانکه شارح قاموس تایید کرده، دویدن لنگ و گویند بریده پا. (از اقرب الموارد). رفتار لنگ و بریده پا و دویدن آن. کلظه. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلظه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
اکلظ. آنکه لنگان لنگان می رود. (ناظم الاطباء) ، کهنه و نرم و تابان گردیدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نیک پاکیزه ناکردن جامه را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، گرم کردن عضو را به کماد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ کَ لِ)
لبن عکلط، شیر دفزک و سطبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عکلد. و رجوع به عکلد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حلط
تصویر حلط
غضب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلط
تصویر خلط
آمیختن، آمیزش متملق و آمیزنده بمردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلط
تصویر سلط
درشت، زبان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلط
تصویر شلط
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الط
تصویر الط
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلک
تصویر کلک
فونت، قایق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلط
تصویر خلط
چرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلط
تصویر غلط
غلت، نادرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلا
تصویر کلا
سراسر، روی هم رفته، همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلی
تصویر کلی
بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره