نوعی اسلحۀ کمری که جای چند فشنگ دارد. سازندۀ آن ساموئل کلت، مخترع امریکایی (۱۸۱۴ ی ۱۸۶۲ میلادی) بود، که نخستین تفنگ را که چند فشنگ در آن جا می گرفت، ساخت
نوعی اسلحۀ کمری که جای چند فشنگ دارد. سازندۀ آن ساموئل کلت، مخترع امریکایی (۱۸۱۴ ی ۱۸۶۲ میلادی) بود، که نخستین تفنگ را که چند فشنگ در آن جا می گرفت، ساخت
فرس فلّت و کلت، اسب تیزرو و شتاب. به تخفیف لام نیز آمده است. (از منتهی الارب) (آنندراج). فرس فلت و کلت، اسب تیزرو که فراهم آید و خود را جمع کند و برجهد. (ازاقرب الموارد). فرس فلت و کلت و فلت و کلت، اسب شتاب تیزرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلت شود
فرس فُلَّت و کلت، اسب تیزرو و شتاب. به تخفیف لام نیز آمده است. (از منتهی الارب) (آنندراج). فرس فلت و کلت، اسب تیزرو که فراهم آید و خود را جمع کند و برجهد. (ازاقرب الموارد). فرس فلت و کلت و فُلَت و کُلَت، اسب شتاب تیزرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به کُلَت شود
از دانه های خوردنی است در سرزمین هند، نظیر برنج و عدس و ماش. (الجماهر ص 46). اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامندو آن حب القلت است. کلتهی. (فهرست مخزن الادویه). گمان می کنم کلتهی صحیح است. (از حاشیه الجماهر ص 46)
از دانه های خوردنی است در سرزمین هند، نظیر برنج و عدس و ماش. (الجماهر ص 46). اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامندو آن حب القلت است. کلتهی. (فهرست مخزن الادویه). گمان می کنم کلتهی صحیح است. (از حاشیه الجماهر ص 46)
ویژگی حیوان پیر و از کار افتاده دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، بکنک، ابتر برای مثال به شاه ددان کلته روباه گفت / که دانا زد این داستان در نهفت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۸) ویژگی کسی که زبانش می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند
ویژگی حیوان پیر و از کار افتاده دُم بُریدِه، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بُریدِه دُم، بَکنَک، اَبتَر برای مِثال به شاه ددان کلته روباه گفت / که دانا زد این داستان در نهفت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۸) ویژگی کسی که زبانش می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند
گنگ. (از غیاث). آنکه زبانش به تلفظ درست حروف جاری نگردد. کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد. (فرهنگ فارسی معین) : روز و شب هست دراطراف جهان سرگردان تا یکی کلته زبان جاهل احمق به کجاست. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
گنگ. (از غیاث). آنکه زبانش به تلفظ درست حروف جاری نگردد. کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد. (فرهنگ فارسی معین) : روز و شب هست دراطراف جهان سرگردان تا یکی کلته زبان جاهل احمق به کجاست. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
فرس فلته و کلته، اسب که فراهم آمده و جمع شده تا برجهد. (منتهی الارب). فرس فلته و کلته، اسب فراهم آمده و دست و پای خود را جمعکرده تا برجهد. (ناظم الاطباء). فرس فلته و کلته، اسبی که خود را جمع کرده می جهد و بدان سبب آن را نتوان دریافت. (از اقرب الموارد). و رجوع به کلّت شود
فرس فلته و کلته، اسب که فراهم آمده و جمع شده تا برجهد. (منتهی الارب). فرس فلته و کلته، اسب فراهم آمده و دست و پای خود را جمعکرده تا برجهد. (ناظم الاطباء). فرس فلته و کلته، اسبی که خود را جمع کرده می جهد و بدان سبب آن را نتوان دریافت. (از اقرب الموارد). و رجوع به کُلَّت شود
بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است. (برهان) (از آنندراج). قلطبان. دیوث. زن جلب. غلتبان. (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث. (منتهی الارب). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است. (انجمن آرا). قرتبان. قلتبان. بی حمیت. دیوث. زن جلب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قرتبان و قلتبان و قرطبان و قلطبان شود
بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است. (برهان) (از آنندراج). قلطبان. دیوث. زن جلب. غلتبان. (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث. (منتهی الارب). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است. (انجمن آرا). قرتبان. قلتبان. بی حمیت. دیوث. زن جلب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قرتبان و قلتبان و قرطبان و قلطبان شود
از جملۀ چهارچوب در، آن دو چوب را گویند که درپهلوهای در خانه باشد. (برهان). بازوهای چارچوب درخانه. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلان است. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). و رجوع به کلان شود
از جملۀ چهارچوب در، آن دو چوب را گویند که درپهلوهای در خانه باشد. (برهان). بازوهای چارچوب درخانه. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلان است. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). و رجوع به کلان شود
ابتر. (فرهنگ فارسی معین). کلته دم. کوتاه دم. قصیرالذنب. و رجوع به کلته و کلته دم شود، افعی دم کوتاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و مخرج ثفل او به دنبال نزدیک باشد و دنبال او دراز نباشد و این را مارگیران کلته دنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ابتر. (فرهنگ فارسی معین). کلته دم. کوتاه دم. قصیرالذنب. و رجوع به کلته و کلته دم شود، افعی دم کوتاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و مخرج ثفل او به دنبال نزدیک باشد و دنبال او دراز نباشد و این را مارگیران کلته دنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آنکه زبانش بتلفظ درست حروف جاری نگردد کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد: (روز و شب هست در اطراف جهان سر گردان تا یکی کلته زبان جاهل احمق بکجا ست)، (امیر خسرو)
آنکه زبانش بتلفظ درست حروف جاری نگردد کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد: (روز و شب هست در اطراف جهان سر گردان تا یکی کلته زبان جاهل احمق بکجا ست)، (امیر خسرو)