کلاءه: ﷲ الحمد که ذات کریم مجلس سامی در کلأت و حفظ الهی است. (عتبه الکتبه چ قزوینی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در حمایت بیضۀ اسلام و کلأت حوزۀ دین از اتباع هوا و اختیار مراد نفس دور باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 379). رجوع به کلاءه شود
کلاءه: ﷲ الحمد که ذات کریم مجلس سامی در کلأت و حفظ الهی است. (عتبه الکتبه چ قزوینی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در حمایت بیضۀ اسلام و کلأت حوزۀ دین از اتباع هوا و اختیار مراد نفس دور باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 379). رجوع به کلاءه شود
کلاکت (Klaket) یا Slate به عنوان یکی از وسایل و ابزارهایی است که در صنعت سینما و تولید فیلم برای ضبط اطلاعات فیلم، هماهنگ سازی صدا و تصویر، و همچنین برای سینک کردن تصویر و صدا استفاده می شود. این وسیله شامل یک تخته کوچک است که معمولاً دو صفحه دارد: صفحه جلویی که شامل اطلاعات فیلم و نسخه سندرمی است و صفحه پشتی که برای گرفتن صدا و تصویر استفاده می شود. وظایف کلاکت شامل موارد زیر می باشد: 1. ثبت اطلاعات فیلم : اطلاعاتی مانند نام فیلم، شماره صحنه، شماره تصویر، شماره کادر، تاریخ و سایر اطلاعات مربوط به تولید فیلم را ثبت می کند. 2. سینک کردن صدا و تصویر : با کشیدن صفحه کلاکت پایین، صدای تخته کلاکت و دست زدن آن بر روی یکدیگر، صدا و تصویر با هم سینک می شوند. 3. هماهنگ سازی فیلم : در فرآیند تدوین، کلاکت به عنوان یک نقطه مرجع استفاده می شود تا تدوینگر بتواند تصاویر و صدا را با هم هماهنگ کند. 4. فهرست ها و گزارش ها : از اطلاعات ثبت شده در کلاکت برای تهیه فهرست ها، گزارش های تولید و غیره استفاده می شود. کلاکت یکی از ابزارهای اساسی در صنعت فیلم سازی است که برای مدیریت و هماهنگی صحیح فرآیندهای تولید و پس تولید فیلم بسیار اهمیت دارد. در ابتدای هر برداشت از این صفحه هم، فیلم برداری می شود، تا در هنگام تدوین اطلاعات مورد نیاز به تدوین گر داده شود. در صفحه کلاکت، اطلاعاتی نظیر نام فیلم، فیلم ساز، فیلم بردار، تاریخ، شماره هر صحنه و هر برداشت درج می شود. این اطلاعات نشان می دهد که کدام بخش از فیلم در حال تهیه است (این اطلاعات به طور شفاهی هم خوانده می شوند) . تخته لولا شده بالای صفحه کلاکت تخته تقه نام دارد که محکم به هم می خورد، تدوین گر در مرحله تدوین از این صدا برای هم گاه کردن صدا و تصویر استفاده می کند.
کلاکت (Klaket) یا Slate به عنوان یکی از وسایل و ابزارهایی است که در صنعت سینما و تولید فیلم برای ضبط اطلاعات فیلم، هماهنگ سازی صدا و تصویر، و همچنین برای سینک کردن تصویر و صدا استفاده می شود. این وسیله شامل یک تخته کوچک است که معمولاً دو صفحه دارد: صفحه جلویی که شامل اطلاعات فیلم و نسخه سندرمی است و صفحه پشتی که برای گرفتن صدا و تصویر استفاده می شود. وظایف کلاکت شامل موارد زیر می باشد: 1. ثبت اطلاعات فیلم : اطلاعاتی مانند نام فیلم، شماره صحنه، شماره تصویر، شماره کادر، تاریخ و سایر اطلاعات مربوط به تولید فیلم را ثبت می کند. 2. سینک کردن صدا و تصویر : با کشیدن صفحه کلاکت پایین، صدای تخته کلاکت و دست زدن آن بر روی یکدیگر، صدا و تصویر با هم سینک می شوند. 3. هماهنگ سازی فیلم : در فرآیند تدوین، کلاکت به عنوان یک نقطه مرجع استفاده می شود تا تدوینگر بتواند تصاویر و صدا را با هم هماهنگ کند. 4. فهرست ها و گزارش ها : از اطلاعات ثبت شده در کلاکت برای تهیه فهرست ها، گزارش های تولید و غیره استفاده می شود. کلاکت یکی از ابزارهای اساسی در صنعت فیلم سازی است که برای مدیریت و هماهنگی صحیح فرآیندهای تولید و پس تولید فیلم بسیار اهمیت دارد. در ابتدای هر برداشت از این صفحه هم، فیلم برداری می شود، تا در هنگام تدوین اطلاعات مورد نیاز به تدوین گر داده شود. در صفحه کلاکت، اطلاعاتی نظیر نام فیلم، فیلم ساز، فیلم بردار، تاریخ، شماره هر صحنه و هر برداشت درج می شود. این اطلاعات نشان می دهد که کدام بخش از فیلم در حال تهیه است (این اطلاعات به طور شفاهی هم خوانده می شوند) . تخته لولا شده بالای صفحه کلاکت تخته تقه نام دارد که محکم به هم می خورد، تدوین گر در مرحله تدوین از این صدا برای هم گاه کردن صدا و تصویر استفاده می کند.
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، قلاط، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه برای مثال تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی - ۹۵) ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
قَلعِه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، مَلاذ، پِشلَنگ، قِلاط، دیز، اَورا، حِصن، اَبناخون، دِژ، دِز، رُخّ، دیزِه برای مِثال تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی - ۹۵) ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
قلعه یادهی بزرگ را گویند که برسر کوه یا پشتۀ بلندی ساخته باشند خواه آباد باشد و خواه خراب (برهان) (ناظم الاطباء). قلعه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ده کوچکی که بر پشته باشد. (اوبهی). دیهی باشد کوچک بر بلندی و اگر نیز خراب بود. (لغت فرس اسدی). دیه و قریه وقلعۀ بالای کوه. (غیاث) (از رشیدی). در ارمنی ’کهلکه’ و ظاهراً شکل قدیمی آن ’کلاک’ بوده و همین کلمه است که در اسماء امکنۀ مازندران بصورت ’کلا’ در آمده و قلعه معرب آن است... در طبری ’کلا’، ’کلا’، ’قلا’، ’کلاته’ و ’کلایه’ (ده، قلعه) ، در مازندرانی کنونی کلا (در آخر نام دیه ها درآید: حسن کلا، فیروزکلا). در جندقی و بیابانکی کلات بمعنی ده و کلاته بمعنی مزرعه... گیلکی ’کلا’ و ’کلایه’ (7) (کیا کلایه)... در شاهنامه بمعنی مطلق شهر مستحکم و قلعه آمده... (از حاشیۀ برهان چ معین) : تیر تو از کلات فرود آورد هزبر تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی. گذر بر کلات ایچ گونه مکن گر آن ره روی خام گردد سخن. فردوسی. در این میانه فزون دارد از هزار کلات به هریک اندر دینار تنگها برتنگ. فرخی. زراد خانه تو بود هفتصد کلات انبار خانه تو بود هفتصد حصار. منوچهری. خودچنین شد بربلند از ذات خویش خیرخیر این نیلگون بی در کلات. ناصرخسرو. ز یک پهلویش بیشۀ آب کند کلاتی دراو برز و کوهی بلند. (گرشاسب نامه چ یغمائی ص 174). هیچکس جز مردم آن ولایت (ریشهر) به تابستان آنجا نتواند بودن مگر بردز کلات و دیگر قلاع که امیر فرامرز راست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 149). رجوع به کلاته شود، بعضی گویند دهی که در آن دکان و بازار باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، نام فنی از کشتی. (غیاث)
قلعه یادهی بزرگ را گویند که برسر کوه یا پشتۀ بلندی ساخته باشند خواه آباد باشد و خواه خراب (برهان) (ناظم الاطباء). قلعه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ده کوچکی که بر پشته باشد. (اوبهی). دیهی باشد کوچک بر بلندی و اگر نیز خراب بود. (لغت فرس اسدی). دیه و قریه وقلعۀ بالای کوه. (غیاث) (از رشیدی). در ارمنی ’کهلکه’ و ظاهراً شکل قدیمی آن ’کلاک’ بوده و همین کلمه است که در اسماء امکنۀ مازندران بصورت ’کلا’ در آمده و قلعه معرب آن است... در طبری ’کلا’، ’کلا’، ’قلا’، ’کلاته’ و ’کلایه’ (ده، قلعه) ، در مازندرانی کنونی کلا (در آخر نام دیه ها درآید: حسن کلا، فیروزکلا). در جندقی و بیابانکی کلات بمعنی ده و کلاته بمعنی مزرعه... گیلکی ’کلا’ و ’کلایه’ (7) (کیا کلایه)... در شاهنامه بمعنی مطلق شهر مستحکم و قلعه آمده... (از حاشیۀ برهان چ معین) : تیر تو از کلات فرود آورد هزبر تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی. گذر بر کلات ایچ گونه مکن گر آن ره روی خام گردد سخن. فردوسی. در این میانه فزون دارد از هزار کلات به هریک اندر دینار تنگها برتنگ. فرخی. زراد خانه تو بود هفتصد کلات انبار خانه تو بود هفتصد حصار. منوچهری. خودچنین شد بربلند از ذات خویش خیرخیر این نیلگون بی در کلات. ناصرخسرو. ز یک پهلویش بیشۀ آب کند کلاتی دراو برز و کوهی بلند. (گرشاسب نامه چ یغمائی ص 174). هیچکس جز مردم آن ولایت (ریشهر) به تابستان آنجا نتواند بودن مگر بردز کلات و دیگر قلاع که امیر فرامرز راست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 149). رجوع به کلاته شود، بعضی گویند دهی که در آن دکان و بازار باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، نام فنی از کشتی. (غیاث)
در سابق معروف به کلات نادری و یکی از استحکامات نادرشاه افشارو از مستحکمترین قلاع شمال خاوری در مرز ایران محسوب میشده است. فعلا نام یکی از بخشهای پنچگانه شهرستان دره گز است. از طرف شمال به مرز ایران و شوروی و ازخاور به بخش سرخس و از جنوب به کوه آلاداغ هزارمسجد و بخش حومه شهرستان مشهد و از باختر به بخش لطف آبادمحدود است. بواسطۀ کوهستانی بودن کلیه مناطق بخش، آب و هوای سردسیر محسوب است و بواسطۀ کثرت برف در بیشتر راههای آن در زمستان عبور و مرور قطع می شود. آب مزروعی قراء از چشمه سارها و رودخانه که عموماً شیرین و گوارا هستند، تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، انواع میوه و تولیدات دامی آنجا براثر بسیاری گوسفندان فراوان است و پوست آنها به قیمت گران به فروش میرسد. بخش کلات از 93 آبادی تشکیل شده و در حدود 15183 تن جمعیت دارد. کلات تا سال 1329 جزء شهرستان مشهد بود و از آن تاریخ به بعد از مشهد منتزع و تابع شهرستان درگز شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
در سابق معروف به کلات نادری و یکی از استحکامات نادرشاه افشارو از مستحکمترین قلاع شمال خاوری در مرز ایران محسوب میشده است. فعلا نام یکی از بخشهای پنچگانه شهرستان دره گز است. از طرف شمال به مرز ایران و شوروی و ازخاور به بخش سرخس و از جنوب به کوه آلاداغ هزارمسجد و بخش حومه شهرستان مشهد و از باختر به بخش لطف آبادمحدود است. بواسطۀ کوهستانی بودن کلیه مناطق بخش، آب و هوای سردسیر محسوب است و بواسطۀ کثرت برف در بیشتر راههای آن در زمستان عبور و مرور قطع می شود. آب مزروعی قراء از چشمه سارها و رودخانه که عموماً شیرین و گوارا هستند، تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، انواع میوه و تولیدات دامی آنجا براثر بسیاری گوسفندان فراوان است و پوست آنها به قیمت گران به فروش میرسد. بخش کلات از 93 آبادی تشکیل شده و در حدود 15183 تن جمعیت دارد. کلات تا سال 1329 جزء شهرستان مشهد بود و از آن تاریخ به بعد از مشهد منتزع و تابع شهرستان درگز شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مانده شدن و کند شدن. (غیاث). مانده شدن. کند شدن شمشیر و زبان و بینایی چشم. کلال. کلاله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه خواطر و ضمایر ایشان را کلالت و فتور و تعب و نصب زیادت گرداند. (تاریخ بیهق ص 17) ، بی پدر و مادر شدن. (غیاث) ، بی فرزند شدن. (غیاث). و رجوع به کلال و کلاله شود
مانده شدن و کند شدن. (غیاث). مانده شدن. کند شدن شمشیر و زبان و بینایی چشم. کلال. کلاله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه خواطر و ضمایر ایشان را کلالت و فتور و تعب و نصب زیادت گرداند. (تاریخ بیهق ص 17) ، بی پدر و مادر شدن. (غیاث) ، بی فرزند شدن. (غیاث). و رجوع به کلال و کلاله شود
کفاءه. همتایی. مانندی. (یادداشت مؤلف). تساوی. (ناظم الاطباء) : چه در معالی کفأت نزدیک اهل مروت معتبر است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 72). از انوار کفایت اقتباس کردی و از کفأت حضرت او رادر عقد گرفتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 363). - کفأت داشتن، هم مرتبه بودن. هم درجه بودن. (فرهنگ فارسی معین) : و نگذارد که نااهل بدگوهر خویشتن را در وزان احرار آرد و با کسانی که کفأت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 345) ، برابری و یکسانی زن و شوی: کریمه ای که به جلالت اصالت و کفایت کفأت آراسته بود از بهر او بخواست. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 397). و رجوع به کفاءه شود
کفاءه. همتایی. مانندی. (یادداشت مؤلف). تساوی. (ناظم الاطباء) : چه در معالی کفأت نزدیک اهل مروت معتبر است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 72). از انوار کفایت اقتباس کردی و از کفأت حضرت او رادر عقد گرفتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 363). - کفأت داشتن، هم مرتبه بودن. هم درجه بودن. (فرهنگ فارسی معین) : و نگذارد که نااهل بدگوهر خویشتن را در وزان احرار آرد و با کسانی که کفأت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 345) ، برابری و یکسانی زن و شوی: کریمه ای که به جلالت اصالت و کفایت کفأت آراسته بود از بهر او بخواست. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 397). و رجوع به کفاءه شود
قلعه مستحکم حصار: (گذر بر کلات ایچ گونه مکن گران ره روی خام گردد سخن)، (کنون بر کلات است و با مادرست جهاندار بافر و با لشکرست)، دهی کوچک قلعه یا ده که بر روی کوه ساخته شده باشد
قلعه مستحکم حصار: (گذر بر کلات ایچ گونه مکن گران ره روی خام گردد سخن)، (کنون بر کلات است و با مادرست جهاندار بافر و با لشکرست)، دهی کوچک قلعه یا ده که بر روی کوه ساخته شده باشد