- کلاس
- دانش پایه
معنی کلاس - جستجوی لغت در جدول جو
- کلاس
- هر یک از اتاق های مدرسه، آموزشگاه یا دانشگاه، اتاق درس، هر دورۀ یک ساله از تحصیل در دبستان، مدرسۀ راهنمایی و دبیرستان یا هنرستان، هر جلسۀ درس که در آن مهارت یا فن خاصی آموزش داده می شود، ۴،منزلت و شان اجتماعی کسی، گروهی یا مؤسسه ای مثلاً کلاس پدرش پایین بود
- کلاس
- آهکساز آهکفروش، شمشیر بران فرانسوی پایه، رسته (صنف)، گن (جنس)، دودمان دوده، همشاگردان همشاگردی ها، آموزش، زنجیره تیره، گروه، رده، آموزگار (کلاس درس) طبقه درجه مرتبه. توضیح: باین معنی احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، هر یک از اطاقها مدرسه که در آن معلمان بشاگرد ان درس دهند اطاق درس. کلمه فرانسوی هر یک از شعبه های مدرسه که شاگردان آن هم قوه و همدرس در یک اطاق درس می خوانند، اطاق درس دسته ای از شاگردان مدرسه
- کلاس ((کِ))
- درجه، مرتبه، اتاق درس، سال تحصیلی، طبقه اجتماعی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آموزشی
((کِ س))
فرهنگ فارسی معین
آن چه در رده ها یا طبقه های مشخص مرتب و دسته بندی شده باشد، رده بندی شده، طبقه بندی (واژه فرهنگستان)، نمره پشت پرونده
طبقه، شماره، رده
سخن، گفتار
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
عظیم
قلعه
جمع جلیس، همنشینان جمع جالس و جلیس
غارتگر، رباینده، دزد
گلیم
بیهوشگی خرد رفتگی بیهوشی و رفتگی عقل
قلاش، بیکار، ولگرد، مفتخور
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، احول، دوبین
کلب ها، سگ ها، جمع واژۀ کلب
قول، سخن، سخنی که مفید معنی تام باشد، عبارت یا جمله ای که از مسند و مسند الیه ترکیب شود و دارای معنی باشد
کلام پهلودار: سخن پهلودار
کلام سمین: مقابل غث، کنایه از سخن استوار و محکم
کلام پهلودار: سخن پهلودار
کلام سمین: مقابل غث، کنایه از سخن استوار و محکم
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود
کلاف سردرگم: کنایه از کلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود
مثل کلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن
کلاف سردرگم: کنایه از کلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود
مثل کلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن
کریاس، درگاه، آستان، آستانه، دالان، راهرو، دربار
پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
کلاه سه ترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه چهارترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه سه ترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه چهارترک: نوعی کلاه درویشی
قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
دستگاهی در اتومبیل که راننده می تواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبه دنده و چرخ های اتومبیل انتقال دهد یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت باز دارد، این دستگاه به وسیلۀ پدال کلاچ که زیر پای چپ قرار دارد به کار می افتد
اسبی که چشم و پوزه اش سفید باشد و آن را شوم می دانند
جای آهو، آرامگاه آهو، جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان می کند
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، فحم، شگال، اشبو، زگال، انگشت
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
رفتگر، جاروب کش، زباله کش، کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، قلاط، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه برای مثال تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی - ۹۵)
ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
خوراک خوردنی
پشیز فروش
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)