دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀشهرستان ساری است. محلی کوهستانی و معتدل و مرطوب است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو ص 122 شود
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀشهرستان ساری است. محلی کوهستانی و معتدل و مرطوب است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو ص 122 شود
اشغوله. (منتهی الارب). کار و کرد. (آنندراج). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه. (ناظم الاطباء) : چون راست شود کار و بارت بندیش از فرود کارت. (لغت فرس چ اقبال ص 120 ذیل لغت ’فرود’ از حاشیۀ اسدی نخجوانی). امروز که دانی ز امیران جز ازایشان شایسته بدین ملک و بدین کار و بدین بار. فرخی. میران و بزرگان جهان را حسد آید زین نعمت و زین دولت و زین کار و از این بار. فرخی. ابوسهل زوزنی بود آن میانه، کار و بار همه وی داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). جهان را دگرگونه شد کار و بارش برو مهربان گشت صورت نگارش. ناصرخسرو. با شاخ تو ای دهر به درگاه تو ایدر ما را بهمه عمر نه کار است و نه بار است. ناصرخسرو. نفع و ضر و خیر و شر از کار و بار مردمست پس تو چون بی نفع و خیری بل همه شری و ضر. ناصرخسرو. ناید ز جهان هیچ کار و باری الا که بتقدیر و امر باری. ناصرخسرو. گفت من بدان آمده بودم تا بدانم کار و بار تو چون است. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی). کس را چنانکه امروز این بندۀ تراست جاه و محل و مرتبت و کار و بار نیست. مسعودسعد. گوید همی که ملک ترا نیست انتها این روز ابتدا شدن کار و بار ملک. مسعودسعد. چونان همی درآید در کار و بار حرب کافزون کند ز سطوت خود کار و بار تیغ. مسعودسعد. ای ز نوشروان عادل بر سریر کار و بار دوده و خویش و تبار یزدجرد شهریار. سوزنی. رفتی و در جهان سخن از کار و بار تست خاقانی غریب سخن یادگار تست. خاقانی. زان سه نتیجه که زاد بود غرض آدمی لیک پس هرسه یافت آدمی این کار و بار. خاقانی. درستی گرچه دارد کار و باری شکسته بسته نیز آید به کاری. نظامی. کار و باری بر آسمان او را زیر فرمان همه جهان او را. نظامی. ملک سرگشته بود از روزگارش کزو گشته ست روشن کار و بارش. (منسوب به نظامی). پیر یکی روز در این کار و بار کارفزائیش درافزود کار. نظامی. در حالت کودکی به بغداد رفت و کار و بار او به بغداد بنظام شد. (تاریخ قم ص 233). بدرستی که کار و بار او بغایت مستجمع و ساخته و پرداخته شده است. (ایضاً ص 286). این حالتی است که شما را بدان پند میباید گرفتن و کار و بار ایشان حق است. (ایضاً ص 304). هر که را باشد ز یزدان کار و بار یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار. مولوی. بجز غلامی دلدار خویش سعدی را ز کار و بار جهان گر شهی است عار آید. سعدی (خواتیم). بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست. حافظ. جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض وخال هزار نکته در این کار وبار دلداریست. حافظ. هر آنکس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که داری کار و باری خوش. حافظ. ، احوال (عرفانی). حالات (صوفیانه) : کارگاه جهان را که بازکشیدند رویش بدان سوی است و پشتش بدین سوی است و از آن پردۀ غیب رنگی چند از این سوی پرده است و صد هزار رنگ و کار و بار و ماه رویان بر آن سوی پرده است. (کتاب المعارف). نقل است که چون واردی از غیب بر او فرود آمدی گفتی کجااند ملوک دنیا تا ببینند که این چه کار و بار است تا از ملک خودشان ننگ آید. (تذکره الاولیاء عطار). آهسته با خود می گفت خوشا ایام اوائل ظهور حضرت خواجه که ظهورات و کار و بار بود...ایشان توقف نمودند... گریبان او را گرفتند... صفت بزرگی در وی تصرف کرد که طاقت ایستادن نداشت... او راگفتند چه میگوئی آن احوال و کار و بار این زمان هست یا نی... گفت کار و بار و احوال از گذشته زیاده است... (انیس الطالبین بخاری ص 107). - کار و بار چون زر شدن، مرادف کار چون زر شدن. (آنندراج). - کار و بار گره شدن، برنیامدن حاجت. (آنندراج) : تأثیر! اگر گره نزند یار بر جبین کی کار و بار عاشق شیدا شود گره. محسن تأثیر (از آنندراج). - کار و بار کردن، تصرف کردن. - ، کاری انجام دادن
اُشْغوله. (منتهی الارب). کار و کرد. (آنندراج). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه. (ناظم الاطباء) : چون راست شود کار و بارت بندیش از فرود کارت. (لغت فرس چ اقبال ص 120 ذیل لغت ’فرود’ از حاشیۀ اسدی نخجوانی). امروز که دانی ز امیران جز ازایشان شایسته بدین ملک و بدین کار و بدین بار. فرخی. میران و بزرگان جهان را حسد آید زین نعمت و زین دولت و زین کار و از این بار. فرخی. ابوسهل زوزنی بود آن میانه، کار و بار همه وی داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). جهان را دگرگونه شد کار و بارش برو مهربان گشت صورت نگارش. ناصرخسرو. با شاخ تو ای دهر به درگاه تو ایدر ما را بهمه عمر نه کار است و نه بار است. ناصرخسرو. نفع و ضر و خیر و شر از کار و بار مردمست پس تو چون بی نفع و خیری بل همه شری و ضر. ناصرخسرو. ناید ز جهان هیچ کار و باری الا که بتقدیر و امر باری. ناصرخسرو. گفت من بدان آمده بودم تا بدانم کار و بار تو چون است. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی). کس را چنانکه امروز این بندۀ تراست جاه و محل و مرتبت و کار و بار نیست. مسعودسعد. گوید همی که ملک ترا نیست انتها این روز ابتدا شدن کار و بار ملک. مسعودسعد. چونان همی درآید در کار و بار حرب کافزون کند ز سطوت خود کار و بار تیغ. مسعودسعد. ای ز نوشروان عادل بر سریر کار و بار دوده و خویش و تبار یزدجرد شهریار. سوزنی. رفتی و در جهان سخن از کار و بار تست خاقانی غریب سخن یادگار تست. خاقانی. زان سه نتیجه که زاد بود غرض آدمی لیک پس هرسه یافت آدمی این کار و بار. خاقانی. درستی گرچه دارد کار و باری شکسته بسته نیز آید به کاری. نظامی. کار و باری بر آسمان او را زیر فرمان همه جهان او را. نظامی. ملک سرگشته بود از روزگارش کزو گشته ست روشن کار و بارش. (منسوب به نظامی). پیر یکی روز در این کار و بار کارفزائیش درافزود کار. نظامی. در حالت کودکی به بغداد رفت و کار و بار او به بغداد بنظام شد. (تاریخ قم ص 233). بدرستی که کار و بار او بغایت مستجمع و ساخته و پرداخته شده است. (ایضاً ص 286). این حالتی است که شما را بدان پند میباید گرفتن و کار و بار ایشان حق است. (ایضاً ص 304). هر که را باشد ز یزدان کار و بار یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار. مولوی. بجز غلامی دلدار خویش سعدی را ز کار و بار جهان گر شهی است عار آید. سعدی (خواتیم). بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست. حافظ. جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض وخال هزار نکته در این کار وبار دلداریست. حافظ. هر آنکس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که داری کار و باری خوش. حافظ. ، احوال (عرفانی). حالات (صوفیانه) : کارگاه جهان را که بازکشیدند رویش بدان سوی است و پشتش بدین سوی است و از آن پردۀ غیب رنگی چند از این سوی پرده است و صد هزار رنگ و کار و بار و ماه رویان بر آن سوی پرده است. (کتاب المعارف). نقل است که چون واردی از غیب بر او فرود آمدی گفتی کجااند ملوک دنیا تا ببینند که این چه کار و بار است تا از ملک خودشان ننگ آید. (تذکره الاولیاء عطار). آهسته با خود می گفت خوشا ایام اوائل ظهور حضرت خواجه که ظهورات و کار و بار بود...ایشان توقف نمودند... گریبان او را گرفتند... صفت بزرگی در وی تصرف کرد که طاقت ایستادن نداشت... او راگفتند چه میگوئی آن احوال و کار و بار این زمان هست یا نی... گفت کار و بار و احوال از گذشته زیاده است... (انیس الطالبین بخاری ص 107). - کار و بار چون زر شدن، مرادف کار چون زر شدن. (آنندراج). - کار و بار گره شدن، برنیامدن حاجت. (آنندراج) : تأثیر! اگر گره نزند یار بر جبین کی کار و بار عاشق شیدا شود گره. محسن تأثیر (از آنندراج). - کار و بار کردن، تصرف کردن. - ، کاری انجام دادن