جدول جو
جدول جو

معنی کلارود - جستجوی لغت در جدول جو

کلارود
(کَ)
دهی از بخش طالقان شهرستان تهران. در کوهستان واقع شده و سردسیر است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروند
تصویر کاروند
(پسرانه)
از نامهای ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
نام محلی کنار راه چالوس و شهسوار میان نشتاب رود و پلات کلا در 445500گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از توابع اردبیل. مرکز آن گرمی. دارای 99 قریه و 12000 سکنه است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. دارای 1000 تن سکنه میباشد. آب آن از قنات و شعبه رود خانه شور تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که از خلخال سرچشمه میگیرد و از طرف شمال به سفیدرود میریزد، (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 183)، آب شال رود از جبال شال برمیخیزد و بحدود برندق بسفید رود میریزد، (نزهه القلوب ص 223)، و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی شود
لغت نامه دهخدا
رودی به آذربایجان غربی که خره های کهنه شهر و شاهپور را آب دهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رودی در ناحیۀ سلماس آذربایجان غربی که به دریاچۀ ارومیه می ریزد، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش در 3 هزارگزی جنوب طوالش کنار راه شوسۀ هشت پر به انزلی، جلگه، معتدل و مرطوب و مالاریائی با 2094 تن سکنه، آب آن از رود خانه گرگانرود و طولارود، محصول آنجا غلات و برنج و عسل و به، شغل اهالی زراعت و شال بافی است، دو قهوه خانه سر راه شوسه دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
دهی است از دهستان گله زن شهرستان خمین، دارای 198 تن سکنه. آب مشروب آن از رود خانه خمین و محصول عمده اش غله، چغندر قند، بنشن، تنباکو، پنبه و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
این مرد در داستان بابلی بجای هوشنگ پیشدادی ایرانیان است که نخستین پادشاه بود و یا بجای کیومرث است که درشاهنامه نخستین خدیو خوانده شده است. (یسنا ص 95)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستان های نه گانه بخش داراب شهرستان فسا که آب مشروب آن از رود خانه عکس رستم، چشمه و قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، حبوبات و جالیزکاری است. دارای 31 آبادی و در حدود 3600 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نقیبان لشکر را گویند. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف قلاووز. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نامی از نامهای ایرانی
لغت نامه دهخدا
و خویشتن با لشکر بهم رود کاسرود عبر کردند و روی بترکستان نهادند، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 44)، و گویند که قاسان دریا بوده است و آن را کاس رود خوانده اند، (تاریخ قم ص 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان سه قلعه بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 43هزارگزی خاوری فردوس سر راه شوسۀ عمومی معدن به فردوس. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر است. دارای 418 تن سکنه میباشد و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آن عبارت از غلات، پنبه، زیره، ارزن میباشد. اهالی به کشاورزی، قالی بافی گذران میکنند راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) : در شهور سنۀ اربع و عشرین و ستماءه که غیاث الدین عوضی به طرف بلاد کامرود رفته بود. (حبیب السیر چ تهران ص 416)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو دهستان اشگور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان و در 45هزارگزی جنوب رودسر و 9هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع است کوهستانی و سردسیر و تعداد سکنۀ آن 800 تن است، آبش از چشمه تأمین میشود و محصول آن بنشن و غلات و لبنیات و عسل و فندق است، شغل اهالی زراعت و گله داری و راههای آن مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
ده کوچکی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان در یک هزارگزی خاور امام واقع است و20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
در نسخه های نزهه القلوب بصورت فوق و بصورتهای ایجرود و انجرود و الخرود از توابع سجاس و سهرورد در عراق عجم آمده و ظاهراً ایجرود صحیح است و در فرهنگ جغرافیایی ایران نیز ایجرود است. رجوع به ایجرود شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
آزارود. ماوراءالنهر. (برهان) (سروری) :
ازارود را ماوری النهر دان.
فردوسی.
و بتخفیف ازا.
- سیب ازا،سیب ماوراءالنهر. (آنندراج) ، نشخوار نکردن: ازبت الابل، سخت شدن: ازب الشی ٔ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان. واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختری سیاهکل. این ناحیه در جلگه واقع و مرطوب و مالاریائی است. بدانجا 765 تن سکنه می باشد که گیلکی و فارسی زبانند. آب آن از نهر خرارود و محصولاتش: برنج، چای، لبنیات و عسل است. اهالی بکشاورزی و گله داری و شال بافی گذران میکنند و راه آن مالرو است. مزارع کوچک بام و بام لنگه جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کِلْ لِ)
دهی از دهستان اشکور بالاست که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 124 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلاه خود:
مه سپر مهر کلاخود و کمان قوس قزح
ناوکت تیر و سما کست و سها نیزه گذار.
نظام قاری (دیوان البسۀ چ استانبول ص 13).
و رجوع به کلاه خود شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طبقچه و یا طبق کوچک پهن از طلا و یا نقره و یا سفال که در روی آن کاسه یا پیاله گذارند و نعلبکی و پیالۀپر و لبریزی که به سلامتی دیگری خورند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان طرق رود است که در بخش نطنز شهرستان کاشان واقع است و 1730 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ مَ)
دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 68 هزارگزی شمال باختری سیردان و 3 هزارگزی راه عمومی. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 212 تن سکنه است و زبان اهالی آن ترکی است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات وپنبه است. شغل اهالی زراعت است. دارای راه مالرو و صعب العبور می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است که به بحر خزر می ریزد ومحل صید ماهی می باشد، (از جغرافیای طبیعی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ غَ رِ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که 289 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، انگور، هلو و زردآلو، و کاردستی مردم چادرشب بافی و گیوه چینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل واقع دریازده هزارگزی جنوب آستارا و دوهزارگزی شوسۀ آستارابه پهلوی، ناحیه ای است جنگلی، گرمسیر و دارای 961 تن سکنه، از رودخانه مشروب میشود، محصولاتش برنج و صیفی است، اهالی به کشاورزی و تهیۀ زغال از چوب جنگل گذران میکنند، محل سکنای ایل کانرود است، این ده را کاه ری نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت. کوهستانی، معتدل، مرطوب و سکنۀ آن 275 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رودی در دومیلی دوست کوه که از سمام کوه سرچشمه میگیرد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 18)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است. (از جغرافیای اقتصادی ایران تألیف کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول که در 38 هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 637 هزارگزی تهران نزدیک ایستگاه راه آهن (بهمین نام) واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه، آب آنجا بوسیلۀ موتور راه آهن تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و کارگری و صنایع دستی زنان قالی بافی است، ساکنین آن از طایفۀ لر هستند، این آبادی معروف به گرماسیر نیز می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلارون
تصویر قلارون
نقیبان لکشر غلارون سرلشکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاجوی
تصویر کلاجوی
پیاله: (هان تا ندهی گوش باواز دف و نی هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو)، (عمید لوبکی)
فرهنگ لغت هوشیار
((پُ رُ))
نوعی فیلم و دوربین عکاسی که عکس را فوری ظاهر می کند (در اصل نام تجاری است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرارود
تصویر فرارود
ماورا النهر
فرهنگ واژه فارسی سره