جدول جو
جدول جو

معنی کلاردشت - جستجوی لغت در جدول جو

کلاردشت
(کْلا / کِ رُ)
نام یکی از بخشهای شهرستان نوشهر است. این بخش در جنوب بخش چالوس و در منطقه کوهستانی واقع شده و محدود است از شمال به بخش چالوس و از خاور به دهستان کجور و از باختر به دهستان سه هزار و از جنوب به خطالرأس سلسلۀ اصلی جبال البرز از تخت سلیمان تا حدود گردنۀ کندوان. هوای این بخش به نسبت بلندی و پستی های آن مختلف و قسمت عمده آن سردسیر که تنها کنار رود خانه چالوس معتدل است. دو رود خانه مهم چالوس و سردآبرود که اولی از کندوان و دومی از تخت سلیمان سرچشمه میگیرد در این ناحیه جاری است. و قسمت عمده قرای آن از چشمه سارهای کوهستانی مشروب می شوند و محصول عمده آن غلات دیمی، لبنیات، چوب و ذغال است. این بخش از سه دهستان کلاردشت و بیرون بشم و کوهستان تشکیل شده و داری 78 آبادی است و در حدود 20 هزار تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو و ترجمه آن ص 50، 148 و تاریخ مغول اقبال ص 311- 313 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ساز بادی سیاه رنگ و بلندی از جنس چوب آبنوس یا شمشاد با کلیدهای متعدد و دهانۀ شیپوری شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاپشت
تصویر کلاپشت
جامه ای کوتاه و خشن که از پشم گوسفند بافته شود
فرهنگ فارسی عمید
(کُ پُ)
جامه ای باشد سیاه و سبز که آن را از پشم گوسفند بافند و بیشتر مردم گیلان و مازندران پوشند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی). جامه ای که از پشم گوسفند بافند و آن دو رنگ است غالباً سبز و سیاه خواهد بود و بیشتر مردم تبرستان پوشند و آن بمنزلۀ کلیچه است تازیر کمر را بگیرد و بمنزلۀ قبای آنهاست و آن را پشتک نیز گویند و ارخالق که در زیر آن پوشند، جرپشتک گویند یعنی پوشش زیرین. (انجمن آرا) (آنندراج). و بخاطر می رسد که بفتح کاف باشد زیرا که مرکب است از ’کلا’و ’پشت’ یعنی که به پشت غوک میماند در سفیدی و سیاهی و سبزی. (رشیدی). جامۀکمری پشمی که تبریان پوشند. (یادادشت مرحوم دهخدا). کلاپشت، کلاپشته. (حاشیۀ برهان چ معین) :
هر آنکس که مازندران داشتی
کلاپشت و کیش و کمان داشتی.
(از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان بیرون بشم، بخش کلاردشت. شهرستان نوشهر واقع در ده هزارگزی خاوری حسن کیف و دوهزارگزی شمال راه شوسۀ مرزن آباد به کلاردشت. دارای 60 سکنۀ شیعه گیلکی و کردی و فارسی زبان. و قسمتی از ایل خواجوند. محصول آن غلات و لبنیات و مختصری گردو. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مال رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش کلاردشت از شهرستان نوشهر واقع در 4هزارگزی جنوب غربی حسن کیف. منطقه ای است کوهستانی و هوایی سرد دارد. سکنۀ آن 770تن است و قسمتی از ایل خواجوند هستند. آب آن از رود خانه سردآب رود تأمین میشود. محصولش غلات و ارزن و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال و چوب، و قالیچه و شال بافی از صنایع دستی زنان این ده است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان کلاردشت مازندران. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 108 و ترجمه آن ص 146)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از توابع کلاردشت ناحیۀ کلارستاق مازندران. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 146)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از بخش کلاردشت شهرستان نوشهر است که 210 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و نهر محلی و محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نام یکی از دهستانهای بخش کلاردشت شهرستان نوشهراست. این دشت کوچک باموقعیت خاصی در دامنۀ کوه تخت واقع است. قسمت عمده آبادیهای این دهستان در دامنۀ ارتفاعات مسلط به این دشت قرار دارد و از هر نقطۀدشت آبادیها مشاهده می شود. رود خانه سرد آبرود که سرچشمۀ اصلی آن چشمه سارهای کوه تخت سلیمان است از وسطدشت عبور میکند و برخی از قرای مرکزی دشت را مشروب میسازد. قصر زیبای سلطنتی در روی تپۀ مسلط به دشت بنا شده و عمارات دولتی نوساز و ویلاهای متعدد از آثاردورۀ رضاشاه در اراضی حسن کیف واقع گردیده و بزیبایی طبیعی دشت افزوده است. آب قرای دامنه از چشمه سارهاتأمین میشود و محصول عمده دهستان، غلات، حبوب، و لبنیات است. این دهستان از 25 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود ده هزار تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبۀ حسن کیف و قراء مهم آن کردی چال. لاهو، کله اجابیت و پیشنبوراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. کوهستانی است و 225 تن سکنه دارد. مسجدی دارد که در زمان نایب السلطنه عباس میرزا بنا شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام دیهی به فرح آباد مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی). دهی از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری. واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری ساری. کنار رود تجن. دامنه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. داری 120 تن سکنۀشیعه، مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از رود خانه تجن، محصول آنجا پنبه و غلات و برنج و صیفی. شغل زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ دُ)
به نقل حمدالله مستوفی در نزهه القلوب، از دیه های بزرگ ولایت دزمار است که در شمال تبریز واقع است. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 88)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
همان زرتشت است که زردشت باشد. (برهان قاطع). بجای نام زرتشت آمده است. (لغات شاهنامه تألیف دکتر شفق ص 152) :
اگر شاه باشم و گر زاردشت
نهالین ز خاکست و بالین ز خشت.
فردوسی.
رجوع به زارتشت و زرتشت و زاردهشت و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 62 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء بخش حومه شهرستان دماوند واقع در 6هزارگزی جنوب دماوند و متصل به راه شوسۀ تهران به مازندران. محلی است کوهستانی و سردسیر و 150 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رود خانه تاررود تأمین میشود. محصول آن غلات، سیب زمینی، لوبیا، بنشن، عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. سر راه شوسه واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان مزدقانچای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کْلا / کِنِ)
قره نی. سازی بادی که غالباً آن را با چوب سازند. این سازدر سال 1690 میلادی بوسیلۀ دنر آلمانی ساخته شده ودر قرن هیجدهم وارد ارکستر گردید و در سال 1843 دستگاه کلیدهای بوم بدان افزوده شد و با این تغییر قادر است بیش از سه اکتاو را اجرا کند. و رجوع به لاروس کبیر و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
دهی از دهستان رودباراست که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنۀ آن 280 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
جامه ای سیاه و سبز که آنرا از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود: (هر آن کس که مازندران داشتی کلاپشت و کیش و کمان داشتی)، (بنقل انجمن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاردیت
تصویر کاردیت
فرانسوی گشاماس
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سیانای از سازها یکی از ساز های باد یست که از زمان موزار جزو ساز های ارکستر قرار گرفت. در سال 1843 م. دستگاه کلید های بوم بدان افزوده شد و امروزه قادر است بیش از سه اکتاو را اجرا کند
فرهنگ لغت هوشیار
((کُ پُ))
جامه ای سیاه و سبز که آن را از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلارینت
تصویر کلارینت
((کِ نِ))
یکی از سازهای بادی
فرهنگ فارسی معین
رودخانه ای که از ارتفاع سیصدمتری دامنه های کوه البرز سرچشمه
فرهنگ گویش مازندرانی