جدول جو
جدول جو

معنی کفینک - جستجوی لغت در جدول جو

کفینک
چوب هلالی مانند بالای پنچره، کتیبه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَیْ یو)
دهی است از بخش دودانگۀ شهرستان ساری که دارای 45 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
حجرالقیشور. (فهرست مخزن الادویه). نوعی از کف دریاست، و آن مانند سنگی بوده سفید و تجویف بسیاری دارد، و معرب آن فینج است. (آنندراج) (از برهان). رجوع به فینج شود
لغت نامه دهخدا
از قرای بخارا یا موضعی است به بخارا و کفینی منسوب بدان است. ابومحمد عبدالله بن محمد الحاکم بدین نسبت مشهور است. و ابومحمد عبدالرحمان بن احمد کرمینی و جز او از وی روایت کنند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(کَفْ فَ)
تثنیۀ کف در حالت نصبی و جری. دو کف: همه تن زن عورت است سوای وجه و کفین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کف شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
یعنی امر که بمعنی کار است. (انجمن آرا) (آنندراج). چیز. کار. کاروبار. (ناظم الاطباء).
- کفین نیستی، یعنی امر عدمی. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج).
- کفین هستی، یعنی امر وجودی. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُنْ)
دهی از دهستان جانکی است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 228 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کفین
تصویر کفین
تثنیه کف دوخو دوهبک تثنیه کف دو کف دست
فرهنگ لغت هوشیار
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی مخصوص جهت فرو ریختن گردو از درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب هایی که جلوی نفار بسته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن به جلو دادن، حرکت کفل در مرد در عمل مقاربت
فرهنگ گویش مازندرانی