- کفاره
- آنچه به وسیلۀ آن گناه را بپوشانند و جبران کنند، از قبیل روزه گرفتن و صدقه دادن، تاوان تخلف از اوامر شرع، جبران، تلافی، کفارۀ یمین مثلاً کفارۀ سوگند، عملی که برای جبران عمل نکردن به سوگند انجام دهند که عبارت است از اطعام ده مسکین یا سه روز روزه گرفتن
معنی کفاره - جستجوی لغت در جدول جو
- کفاره
- آنچه بدان گناه را ناچیز نمایند از صدقه و روزه و مانند آن
- کفاره ((کَ فّ رِ))
- صدقه، چیزی که با آن گناه را جبران کنند
- کفاره
- Atonement
- کفاره
- expiação
- کفاره
- Sühne
- کفاره
- zadośćuczynienie
- کفاره
- искупление
- کفاره
- спокута
- کفاره
- expiación
- کفاره
- expiation
- کفاره
- espiazione
- کفاره
- boetedoening
- کفاره
- प्रायश्चित
- کفاره
- penebusan
- کفاره
- كفّارةٌ
- کفاره
- kefaret
- کفاره
- upatanisho
- کفاره
- การชดใช้
- کفاره
- প্রায়শ্চিত্ত
- کفاره
- کفارہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساحل، حاشیه
مزد نگهبانی، پیمان، زینهار (امان)، نگهبانی
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
سوت پژمرده گیاه زرد
کافر، بی دین، منکر خداوند، زندیق، زندیک، ناپاک دین، ملحد، ناخدا
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرو مایگی، پلیدی
کلاه زره زیر خودی، پوشه پوشاننده، سراغوچ سراغج گیسو پوش چوخای ترسا چوخای کشیش
سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند