جدول جو
جدول جو

معنی کعیت - جستجوی لغت در جدول جو

کعیت
(کُ عَ)
هزاردستان. بلبل. عندلیب. هزار. (بحر الجواهر) (دهار) (از منتهی الارب). ج، کعتان
لغت نامه دهخدا
کعیت
بلبل هزار آوا
تصویری از کعیت
تصویر کعیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمیت
تصویر کمیت
اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیت
تصویر معیت
با هم بودن، همراه بودن، همراهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود، اندازه، مقدار، چندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
قوم و جماعتی که در یک سرزمین تابع یک حکومت باشند، عامۀ مردم، جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفیت
تصویر کفیت
از هم باز شدن و باز کردن را نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعیت
تصویر نعیت
پیشی گیرنده پیش بر: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی، مقابل کیفیت، اندازه، مقدار، چیزی که سنجیده یا شمرده شود
فرهنگ لغت هوشیار
نامی که در اول آن کلمه ابو (ابا ابی) (پدر) ام (مادر) ابن (پسر) یا بنت (دختر) باشد مانند: ابو الحسن (ابا القاسم ابی بکر) ام کلثوم ابن حاجب بنت الکرم: منم آن شیر گله منم آن پیل یله نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله. (تاریخ ادبیات. دکتر صفا)
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه اجزاء بود، تمامیت، کل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیت
تصویر معیت
همراهی، صحابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیت
تصویر کتیت
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیت
تصویر تعیت
عیب کردن، با عیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
دارای سرپرست و راعی، زیر دست، مردم فرمانبردار، جمعی کشاورز که در یک ملک و تحت فرمان یکنفر مالک باشند هراسان، ترسان، مرعوب، وحشت زده
فرهنگ لغت هوشیار
به سر در آمده بر روی افتاده گوشت تباه گوشت بویناک حلوایی است که از مغز بادام و پسته و گرد کان و کنجد و امثال آن پزند: (ور همه زندگان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی) (طیان) توضیح کبیتا حلوا جوزی است که مردم بشرویه آنرا حلوای مغزی میگویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور میسازند بدین صورت که شیره انگور یا شکر در آب حل شده را در دیگ چدنی میریزند و با آتش کم بجوش میاورند و چوبک کوفته و سفیده تخم مرغ را با شاخه خرما آن قدر میزنند تا بصورت کف در آید و بتدریج آنرا در دیگ چدنی و روی شیره جوش آمده می افشانند و با چمچه چوبین آن قدر بهم میزنند و باصطح معمولی و زر میدهند که سفید شود و بقوام آید. آنگاه بسر قاشق پاره ای بر میدارند و در هوای سرد نگاه میدارند و سر انگشت بر آن میزنند. اگر ریز ریز شد عمت آنست که بقوام آمده و رسیده است و گرنه باز هم میزنند تا شکننده شود و پس از آن حلوا را در سینی میریزند و قرصهایی از آن میسازند و گاه با کنجد و مغز بادام و جوز و پسته مخلوط میکنند و مردم طبس و بشرویه آن قسم را که از شیره انگور تنهاست} حلوا مغزی {مینامند و قسمی را که با شکر آمیخته است} حلوا تق تقو {میگویند. وز محشری قبیطی را به} پر گینج سپید {و} بر گنج {تفسیر کرده است و عموم لغویین آنرا معادل} ناطف {گرفته اند و مولف بحر الجواهر طرز ساختن ناطف را بیان کرده است و گفته او موافق است با آنچه در پختن حلوا مغزی معمولست (فروزانفر) مرحوم قزوینی نیز در کبیتا و قبیطی و ناطف را همان حلوا مغزی دانسته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
((کُ لّ یَّ))
کل بودن، تمامیت، مقابل جزئیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیت
تصویر معیت
((مَ یَّ))
همراهی، مشارکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنیت
تصویر کنیت
((کُ یَ))
لقب، برنام، کنیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
((کَ مُِ یَُ))
اندازه، مقدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند، کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن، شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند
فرهنگ فارسی معین
((یْ))
وسیله ای برای پرواز انفرادی به وسیله بادبان یا بال هایی بسیار بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
((رَ یَ))
عموم مردم، کسانی که به کشت و زرع برای یک مالک می پردازند، بنده، مردم تحت فرمان پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
دهوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
Wholeness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
Quantity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
inteireza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
quantidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
Menge
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
Ganzheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
całość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
ilość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
количество
دیکشنری فارسی به روسی