جدول جو
جدول جو

معنی کعتره - جستجوی لغت در جدول جو

کعتره(رُ)
خمان رفتن چون مستان، منه کعتر فی مشیه کعتره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سخت دویدن، شتاب کردن در رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتره
تصویر کتره
پاره، دریده، یاوه و بی معنی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ / رِ)
به معنی پاره پاره و دریده است. (آنندراج). پاره پاره و ژنده. (اوبهی). و با قطره در لفظ و معنی انسب است چه قطره نیز پاره است و یحتمل قطره معرب کتره باشد. (آنندراج). و نیز در این معنی شاید مصحف لتره باشد. رجوع به لتره و رجوع به کتره کردن شود، سخنان بی معنی و بی ترتیب که با هم ربطی ندارند. (آنندراج). بی معنی (سخن). بی ترتیب. (فرهنگ فارسی معین). گتره. رجوع به گتره و نیز رجوع به کتره ای شود
لغت نامه دهخدا
(کُ بُ رَ)
هرچیز سرگنده ای که از گندم وقت پاک کردن دور کنند. کزل، سراستخوانها، گره بندهای زراعت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هرچیزفراهم آمده، استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام، پاره ای از گوشت، استخوان درشت، بیخ سر، سرین آگنده، سرگین خشک شده بر دنب شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ رَ)
بزرگ بینی. (از منتهی الاب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(کِ تِ رَ)
رفتار مرد پهن سطبر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). راه رفتن مرد پهن و سطبر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ یْ یُ)
چریدن زنبور عسل صعتر را، زینت دادن چیزی را و آراسته کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
گره گوشت، گره اندام پیه ناک همچو نمد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ)
مرغی شبیه به گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
مؤنث کعت. زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ)
سرپوش شیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُتَ رَ / رِ)
تیشۀ درودگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ رَ / رِ)
در تداول مردم گیلان، دانه های سرخ برنج که آن را دخل هم گویند
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کوهان بلند. (از اقرب الموارد). کوهان بلند شتر. (ناظم الاطباء). کتر (ک / ک ) . (منتهی الارب). رجوع به کتر و کتر شود، قطعه ای از کوهان. (اقرب الموارد). کتر. (منتهی الارب). رجوع به کتر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کعتر
تصویر کعتر
سهره از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعته
تصویر کعته
در پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعره
تصویر کعره
زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتره
تصویر کتره
گنبد
فرهنگ لغت هوشیار
فرزندان بستگان خانواده مرد، تیزی دندانها، پاره ای مشک ناب، آب دهان خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتره
تصویر کتره
بی معنی، بی تربیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتره
تصویر کتره
((کَ رِ یا رَ))
پاره پاره، دریده
فرهنگ فارسی معین
۲سخنان بی اساس و یاوه، حرف درشت ناسزا ۲دفعه مرتبه
فرهنگ گویش مازندرانی