جدول جو
جدول جو

معنی کع - جستجوی لغت در جدول جو

کع(کَع ع)
بددل. سست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کاع. (اقرب الموارد).
- کعالوجه،سبک رخسار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کعبتین
تصویر کعبتین
دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار می رود، دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خال هایی از یک تا شش رسم شده. آن ها را با دست بر روی تخته می اندازند و مطابق خال هایی که بیاید بازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعب الغزال
تصویر کعب الغزال
نوعی حلوا که آن را به شکل جای پای آهو می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعب
تصویر کعب
بند استخوان، استخوان بندگاه پا و ساق، پاشنۀ پا، شتالنگ، در ریاضیات ریشۀ سوم عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعاب
تصویر کعاب
کعب ها، بند های استخوان، استخوانهای بندگاه پا و ساق، پاشنه های پا، شتالنگ ها، در ریاضیات ریشه های سوم اعداد، جمع واژۀ کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعک
تصویر کعک
نوعی شیرینی خشک، نازک و لایه لایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعبه پرست
تصویر کعبه پرست
پرستنده کعبه، آنکه کعبه را پرستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه رو
تصویر کعبه رو
آنکه بسوی کعبه رود: (نالان بسر کوی تو آییم که ذوقی است در قافله کعبه روان بانگ جرس را)، (کمال خجندی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه خوی
تصویر کعبه خوی
خوشخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه جهانگرد
تصویر کعبه جهانگرد
گتک جهانگرد، خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه جان
تصویر کعبه جان
دلخواه خواسته جان
فرهنگ لغت هوشیار
پژول گرگ پیکان و دوندگان بر پای می بسته اند به گمان که چون گرگ توانند دوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانه خدای، بیت العتیق، بیت الله الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
دو تاس تثنیه کعبه دو مهره شش پهلوی بازی نرد که معمولا از استخوان سازند دو طاس نرد: (گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تاظن نبری که کعبتین داد نداد) (ازرقی) یا راست بودن کعبتین. بدرستی و امانت بازی (نرد) کردن مقابل. کعبتین کژ در میان آوردن: (تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد در ان شروع نشاید پیوست)، یا کعبتین دشمن (خصم عدو) مالیدن (باز مالیدن)، آوردن نقشی که بتواند نقش حریف را باطل کند و او را مغلوب سازد، در مقابل داو کردن حریف کعبتین را بعلامت تسلیم و قبول باخت بملایمت پیش خصم گذاشتن، بنرمی و مجاملت عمل دشمن را خنثی کردن و خطر و ضرر او را از خود دور ساختن: (چون دشمن بمزید استیلا و بمزیت استعلا مستثنی شد، . . و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن بلطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند)، یا کعبتین دغل انداختن، کعبتین کژ در میان آوردن: (منداز کعبتین دغل در بساط حسن در نرد عشق برد حریفی که باخت پاک)، (واله هردوی) یا کعبتین کژ در میان آوردن، (از بازی نرد ماخوذ است) نا درستی کردن در هنگام انداختن کعبتین و شاید حیله ای شبیه به طاس گرفتن امروز باشد: و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آوری هم بران اطلاع افتد
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی از خرد گرایان (معتزله) که از ابوالقاسم بن محمد کعبی پیروی میکرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعب غزال
تصویر کعب غزال
کعب الغزال رسته از خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعب دار
تصویر کعب دار
پایه دار دارا پایه: (هوا از بس ز شبنم شعله بار است چو فنجان ساغر گل کعب دار است)، (یحیی شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعب پیاله
تصویر کعب پیاله
زیر پیاله زیر پنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه محرم نشان
تصویر کعبه محرم نشان
گواژ: خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعد
تصویر کعد
گوال گاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعت
تصویر کعت
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعتر
تصویر کعتر
سهره از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعته
تصویر کعته
در پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعدبه
تصویر کعدبه
کلاشخانه (خانه عنکبوت)، سیاب (حباب) آبسوار گنبدک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعده
تصویر کعده
کوهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعره
تصویر کعره
زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعسم
تصویر کعسم
گورخر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعسوم
تصویر کعسوم
خر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعک
تصویر کعک
نان روغنی پارسی تازی گشته کاک گونه ای نان مرد رجل مقابل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعکات
تصویر کعکات
پارسی تازی گشته کاک گونه ای نان، جمع کعک، از ریشه پارسی کاک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعل
تصویر کعل
باز گفته باز کرده، سرگین چسبیده، خرما به هم چسبیده، توانگر زفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعم
تصویر کعم
لب مکیدن زینه دادن ترکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعوب
تصویر کعوب
نار پستانی، جمع کعب، شتالنگ ها پژول ها گره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعیت
تصویر کعیت
بلبل هزار آوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعب الغزال
تصویر کعب الغزال
مامیثا
فرهنگ لغت هوشیار