عظایم. جمع واژۀ عظیمه. (اقرب الموارد). چیزهای بزرگ و قوی. (ناظم الاطباء). رجوع به عظیمه شود: ازین خاتون چهار پسر بود که بصدد عظایم امور و جلایل کارهای با خطر گشته بودند. (جهانگشای جوینی). به سبب عدم وقوف بر کیفیت امور و احوال آن دولت و قلت معرفت به عظایم و جلایل آن حوادث. (رشیدی). - عظائم اﷲ، آنچه از اعمال و معجزات خداوند که بزرگ و عظیم باشد. (از اقرب الموارد)
عظایم. جَمعِ واژۀ عَظیمه. (اقرب الموارد). چیزهای بزرگ و قوی. (ناظم الاطباء). رجوع به عظیمه شود: ازین خاتون چهار پسر بود که بصدد عظایم امور و جلایل کارهای با خطر گشته بودند. (جهانگشای جوینی). به سبب عدم وقوف بر کیفیت امور و احوال آن دولت و قلت معرفت به عظایم و جلایل آن حوادث. (رشیدی). - عظائم اﷲ، آنچه از اعمال و معجزات خداوند که بزرگ و عظیم باشد. (از اقرب الموارد)
سربند هرچیزی و هرآنچه چیزی را مسدود کند و شکافی را پر نماید، استواری و پایداری و قرار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منه اخذ بکظام الامر، ای بالثقه
سربند هرچیزی و هرآنچه چیزی را مسدود کند و شکافی را پر نماید، استواری و پایداری و قرار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منه اخذ بکظام الامر، ای بالثقه