پرنده ای است سیاه و سفید که آن را عکه می گویند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). عقعق. کسک. زاغچه. زاغی. کشک. (یادداشت مؤلف). قشقرک: چندین هزار کوتر و قمری و کشکرک با تا دادیم که برج کس او می پرانسی. صابونی بزبان قزوینی (از آنندراج)
پرنده ای است سیاه و سفید که آن را عکه می گویند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). عقعق. کسک. زاغچه. زاغی. کشک. (یادداشت مؤلف). قشقرک: چندین هزار کوتر و قمری و کشکرک با تا دادیم که برج کس او می پرانسی. صابونی بزبان قزوینی (از آنندراج)
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دندانی نوکان از تیره کلاغها که در اکثر نقاط کره زمین یافت میشود. این پرنده دارا قدی متوسط است (تقریبا باندازه یک کبوتر)، کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پر هایش سیاه و سفید است. پر های سیاهش متمایل به بنفش و ارغوانی است و پرنده ای چابک و موذی و مزور و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان دیگر است. زیر سینه ماده آن سفید رنگ است. کشکرک بطور کلی پرنده ایست مضر زیرا تخم پرندگان مفید دیگر را میخورد نسل آنها را کم میکند. بنابر این از از دیاد نسل این پرنده باید جلوگیر کرد. بهترین طرز دفع آن شکار با تفنگ یا مسموم کردن طعمه های گوشتی این جانور است. نوک کشکرک نسبه طویل ولی کاملا قوی است. پنجه هایش بلند و منتهی بناخن های خمیده است. وی لانه اش را روی درختان بزرگ نزدک آبادیها بنا میکند. بسیار زود با انسان مانوس میشود و زبان صاحبش را درک مینماید و گاهی هم برخی صدا ها را تقلید میکند زاغی کلاغ راغی قشقره زاغ پیسه زاغ دو رنگ زاغ سیاه سفید عقعق عکعک عکه کراک
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دندانی نوکان از تیره کلاغها که در اکثر نقاط کره زمین یافت میشود. این پرنده دارا قدی متوسط است (تقریبا باندازه یک کبوتر)، کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پر هایش سیاه و سفید است. پر های سیاهش متمایل به بنفش و ارغوانی است و پرنده ای چابک و موذی و مزور و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان دیگر است. زیر سینه ماده آن سفید رنگ است. کشکرک بطور کلی پرنده ایست مضر زیرا تخم پرندگان مفید دیگر را میخورد نسل آنها را کم میکند. بنابر این از از دیاد نسل این پرنده باید جلوگیر کرد. بهترین طرز دفع آن شکار با تفنگ یا مسموم کردن طعمه های گوشتی این جانور است. نوک کشکرک نسبه طویل ولی کاملا قوی است. پنجه هایش بلند و منتهی بناخن های خمیده است. وی لانه اش را روی درختان بزرگ نزدک آبادیها بنا میکند. بسیار زود با انسان مانوس میشود و زبان صاحبش را درک مینماید و گاهی هم برخی صدا ها را تقلید میکند زاغی کلاغ راغی قشقره زاغ پیسه زاغ دو رنگ زاغ سیاه سفید عقعق عکعک عکه کراک
پرنده ای است از راسته سبکبالان جزو دسته دندانی نوکان از تیره کلاغ ها که در اکثر نقاط کره زمین یافت می شود. کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است. پرنده ای چابک و موذی و مزور است و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان
پرنده ای است از راسته سبکبالان جزو دسته دندانی نوکان از تیره کلاغ ها که در اکثر نقاط کره زمین یافت می شود. کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است. پرنده ای چابک و موذی و مزور است و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان
نام پرنده ای است دم دراز که در کناره های آب نشیند و دم جنباند و به عربی صعوه خوانند. (برهان) (آنندراج). کرکما. دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین) : خجسته را بجز از خردما ندارد گوش بنفشه را بجز از کرکرک نداردپاس. منوچهری. رجوع به صعوه، دم جنبانک و کرکما شود، عکه را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عکه شود، بعضی کرک را گویند که سلوی و بلدرچین باشد. (برهان) (آنندراج). کراک. (جهانگیری). رجوع به بلدرچین شود
نام پرنده ای است دم دراز که در کناره های آب نشیند و دم جنباند و به عربی صعوه خوانند. (برهان) (آنندراج). کرکما. دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین) : خجسته را بجز از خُردَما ندارد گوش بنفشه را بجز از کرکرک نداردپاس. منوچهری. رجوع به صعوه، دم جنبانک و کرکما شود، عکه را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عکه شود، بعضی کرک را گویند که سلوی و بلدرچین باشد. (برهان) (آنندراج). کراک. (جهانگیری). رجوع به بلدرچین شود
دهی از دهستان خرم آباد شهرستان تنکابن، واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری تنکابن و چهل هزارگزی خرم آباد. دشت. معتدل، مرطوب، مالاریائی. دارای 400 تن سکنه. شیعه. گیلکی و فارسی زبان. آب آن از رود خانه چشمه کیله. محصول آن برنج و جالیزکاری. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و ماشین برنج کوبی کوچکی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان خرم آباد شهرستان تنکابن، واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری تنکابن و چهل هزارگزی خرم آباد. دشت. معتدل، مرطوب، مالاریائی. دارای 400 تن سکنه. شیعه. گیلکی و فارسی زبان. آب آن از رود خانه چشمه کیله. محصول آن برنج و جالیزکاری. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و ماشین برنج کوبی کوچکی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام میوه ایست. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : شکرک که سبزی اوشار است تا خام است در شیرینی پخته بکار است. (فرودسیۀ ملاطغرا، از آنندراج) ، متبلور از مادۀ شکرین چیزی: شکرک زدن شیره و دوشاب و نیز شکر و جز آن، بلورگونه که در شیرۀ شکر و شیرۀ انگورو مانند آن پیدا آید. (یادداشت مؤلف) : شکرک از آن دو لبک تو بچنم اگر تو یله کنی به سرک تو که بزنمت به پدر اگر تو گله کنی. (منسوب به عنصری، از المعجم فی معاییر اشعار العجم). - شکرک بستن، متبلور شدن. تبلور. شکرک زدن. تبلورچیزها چون شیرۀ چغندر یا شیرۀ انگور و هرچه بدانها ماند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک زدن شود. - شکرک زدن، شکرک بستن. رس انداختن. متبلور شدن، چنانکه شیرۀ انگور و جز آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک بستن شود. - شکرک زده، رس انداخته. متبلور. شکرک بسته. (یادداشت مؤلف)
نام میوه ایست. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : شکرک که سبزی اوشار است تا خام است در شیرینی پخته بکار است. (فرودسیۀ ملاطغرا، از آنندراج) ، متبلور از مادۀ شکرین چیزی: شکرک زدن شیره و دوشاب و نیز شکر و جز آن، بلورگونه که در شیرۀ شکر و شیرۀ انگورو مانند آن پیدا آید. (یادداشت مؤلف) : شکرک از آن دو لَبَک ِ تو بِچِنَم اگر تو یَله کنی به سَرَک ِ تو که بزنمت به پدر اگر تو گله کنی. (منسوب به عنصری، از المعجم فی معاییر اشعار العجم). - شکرک بستن، متبلور شدن. تبلور. شکرک زدن. تبلورچیزها چون شیرۀ چغندر یا شیرۀ انگور و هرچه بدانها ماند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک زدن شود. - شکرک زدن، شکرک بستن. رس انداختن. متبلور شدن، چنانکه شیرۀ انگور و جز آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک بستن شود. - شکرک زده، رس انداخته. متبلور. شکرک بسته. (یادداشت مؤلف)
جو و گندم نیم پخته. (ازناظم الاطباء) ، آش حلیم را نامند. کشکبا. هریسه. طعامی که از بقول و حبوب ترتیب دهند با گوشت یا بی گوشت. هریسه. (یادداشت مؤلف) : دست در دامن کشکک زن و اندیشه مکن که نیابی به از آن لقمه دگر در بازار. بسحاق اطعمه. ، کشکک زانو، آینۀ سر زانو. (یادداشت مؤلف).
جو و گندم نیم پخته. (ازناظم الاطباء) ، آش حلیم را نامند. کشکبا. هریسه. طعامی که از بقول و حبوب ترتیب دهند با گوشت یا بی گوشت. هریسه. (یادداشت مؤلف) : دست در دامن کشکک زن و اندیشه مکن که نیابی به از آن لقمه دگر در بازار. بسحاق اطعمه. ، کشکک زانو، آینۀ سر زانو. (یادداشت مؤلف).
دهی است از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد واقع در 18هزارگزی باختر طیبات و 8هزارگزی باختر شوسۀ عمومی تربت جام به طیبات با 274تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد واقع در 18هزارگزی باختر طیبات و 8هزارگزی باختر شوسۀ عمومی تربت جام به طیبات با 274تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)