پیش کش گذرانیدن وزمین بوسی که در خدمت سلاطین بعمل آید. (سنگلاخ ص 158). تکشیمشی. تکشیمیشی. (ناظم الاطباء) : تعظیم و سلام متواضعانه و هر چیز تحفه ای که بحضور پادشاه تقدیم کنند. (ناظم الاطباء) : نظام الملک به تکمش شرف تکشمشی دریافته شفاعتش بقبول مشفوع و مقرون و به اصطناعات غیر ممنون گشته... (درۀ نادره چ شهیدی ص 452)
پیش کش گذرانیدن وزمین بوسی که در خدمت سلاطین بعمل آید. (سنگلاخ ص 158). تکشیمشی. تکشیمیشی. (ناظم الاطباء) : تعظیم و سلام متواضعانه و هر چیز تحفه ای که بحضور پادشاه تقدیم کنند. (ناظم الاطباء) : نظام الملک به تکمش شرف تکشمشی دریافته شفاعتش بقبول مشفوع و مقرون و به اصطناعات غیر ممنون گشته... (درۀ نادره چ شهیدی ص 452)
مانند مشمش. همچون مشمش به لون. به رنگ مشمش: ان المختار منه هو المشبع الصفره المقارب بالتشبه بالجلنار من الاحمر و بعده المشمشی. (الجماهر بیرونی ص 74). و هناک معدن یعرف بناونولون جوهره مشمشی. (الجماهر بیرونی ص 86). و رجوع به همان کتاب و مشمش شود
مانند مشمش. همچون مشمش به لون. به رنگ مشمش: ان المختار منه هو المشبع الصفره المقارب بالتشبه بالجلنار من الاحمر و بعده المشمشی. (الجماهر بیرونی ص 74). و هناک معدن یعرف بناونولون جوهره مشمشی. (الجماهر بیرونی ص 86). و رجوع به همان کتاب و مشمش شود
انگور خشک کرده. سکج. مویز. میویز. مامیچ. میمیز. قسمش. (یادداشت مؤلف) .هو زبیب صغیر لانوی له. (ابن بیطار). اسم فارسی زبیب بی دانه است و مویز نیز گویند و بهترین او سبز مالیده است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی از مویز بی دانه. (ناظم الاطباء) : چندین خروارمغز بادام و ترانگبین و کشمش همه بر اشتران بار کرده. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). بیشترین انگور آنجا (نیریز) کشمش باشد. (از فارسنامۀ ابن بلخی). نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق اطعمه. - کشمش پلو، پلو که دانه های کشمش بیدانه در آن میریزند به هنگام دم کردن برنج و گاه خرما نیز در آن کنند. - کشمش سبز، انگور که در سایه خشک شود کشمش سبز بود. - کشمش کولی، زبیب الجبل. مویزک. دانج ابروج. مویزج عسلی. حب الرأس. (یادداشت مؤلف). رجوع به کشمش کاولیان شود. ، در عربی قسمی انگور خرد بی دانه. (یادداشت مؤلف)
انگور خشک کرده. سکج. مویز. میویز. مامیچ. میمیز. قِسمِش. (یادداشت مؤلف) .هو زبیب صغیر لانوی له. (ابن بیطار). اسم فارسی زبیب بی دانه است و مویز نیز گویند و بهترین او سبز مالیده است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی از مویز بی دانه. (ناظم الاطباء) : چندین خروارمغز بادام و ترانگبین و کشمش همه بر اشتران بار کرده. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). بیشترین انگور آنجا (نیریز) کشمش باشد. (از فارسنامۀ ابن بلخی). نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق اطعمه. - کشمش پلو، پلو که دانه های کشمش بیدانه در آن میریزند به هنگام دم کردن برنج و گاه خرما نیز در آن کنند. - کشمش سبز، انگور که در سایه خشک شود کشمش سبز بود. - کشمش کولی، زبیب الجبل. مویزک. دانج ابروج. مویزج عسلی. حب الرأس. (یادداشت مؤلف). رجوع به کشمش کاولیان شود. ، در عربی قسمی انگور خرد بی دانه. (یادداشت مؤلف)
کشمش: دعوا در همسایگی، یوسف نبی (ع) گوید:، دیدن میوه هائی خشک چون مویزو کشمش و مانند آن نیکوئی باشددوستان در حق او گویند - لوک اویتنهاو اگر بیند کشمش داشت و بخورد، دلیل است به قدر آن منفعت بیند. اگر بیند کشمش به کسی داد، دلیل است راحتی به وی رساند. - محمد بن سیرین دیدن کشمش درخواب بر سه وجه است. ، اول: منفعت. ، دوم: مال حلال. ، سوم: کسب و معیشت. اگر درخواب بیند کشمش به خروار درخانه بود، دلیل است مال تمام حاصل نماید.
کشمش: دعوا در همسایگی، یوسف نبی (ع) گوید:، دیدن میوه هائی خشک چون مویزو کشمش و مانند آن نیکوئی باشددوستان در حق او گویند - لوک اویتنهاو اگر بیند کشمش داشت و بخورد، دلیل است به قدر آن منفعت بیند. اگر بیند کشمش به کسی داد، دلیل است راحتی به وی رساند. - محمد بن سیرین دیدن کشمش درخواب بر سه وجه است. ، اول: منفعت. ، دوم: مال حلال. ، سوم: کسب و معیشت. اگر درخواب بیند کشمش به خروار درخانه بود، دلیل است مال تمام حاصل نماید.