جدول جو
جدول جو

معنی کشف - جستجوی لغت در جدول جو

کشف
آشکار ساختن، پیدا کردن، برهنه کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، در تصوف ظهور حقایق غیبی بر سالک
تصویری از کشف
تصویر کشف
فرهنگ فارسی عمید
کشف
لاک پشت، برای مثال بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱ - ۵۲۰)، برج چهارم از دوازده برج فلکی، سرطان، کوزۀ بزرگ دهان گشاد، یخدان
تصویری از کشف
تصویر کشف
فرهنگ فارسی عمید
کشف
(رَ بَ)
شکست خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کشف
(کَ شَ)
لاک پشت. کاسه پشت. سولاخ پا. باخه. سلحفاه. سلحفاد. (یادداشت مؤلف). سوراخ پا:
چون کشف انبوه غوغائی بدید
بانگ و ژخ مردمان خشم آورید.
رودکی.
روی و ریش و گردنش گفتی برای خنده را
در بیابان زافه ای ترکیب کردی با کشف.
(از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
زهرۀ سلحفات را که اهل خراسان کشف گویند خاصیتی است در این باب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ابلیس کشف وار درآردبه کشف سر
چون میر برآرد بکتف گرز گران را.
ابوالفرج رونی.
یکی شربت آب خلافت که خورد
که نه شد شکمش چو پشت کشف.
مسعودسعد.
گه مناظره هر فاضلی که سرورتر
ز شرم پیش تو سردر شکم کشد چو کشف.
عبدالواسع جبلی.
زانسان که سرکشد کشف اندر میان سنگ
از جود تو نیاز سر اندر عدم کشید.
عبدالواسع جبلی.
روز حربت چون کشف از بیم جان خویشتن
گردد اندرسنگ پنهان اژدهای جان شکر.
عبدالواسع جبلی.
ای شیر دلی کز فزع تیغ توتنین
در کوه بکردار کشف زیر حجر شد.
عبدالواسع جبلی.
ای از فزغ نیزۀ پیچیده چو مارت
در کوه خزنده چو کشف زیر حجر مار.
عبدالواسع جبلی.
به سنان کشف کنی راز دل از سینۀ خصم
گر بود خصم ترا سینۀ سنگین چو کشف.
سوزنی.
ور ز بی سنگی سر دل خود کشف کند
در زمان زیر و زبر سنگ شود همچو کشف.
سوزنی.
گرشود در سنگ پنهان دشمنت همچون کشف
ور شود در خاک متواری حسودت همچو مار.
انوری.
آن روز خار پشت کنی خصم را به تیر
همچون کشف نهاده سر اندر شکم نهان.
اثیرالدین اخسیکتی.
کشف در پوست میرد لیک افعی پوست بگذارد
تو کم ز افعی نیی در پوست چون ماندی بجامانش.
خاقانی.
دور باش دهنش را چو کشف
زاستخوان بیهده خفتان چه کنم.
خاقانی.
گر چون کشف کشم سر در استخوان سینه
سایه نیفتد از من بر چشم هیچ جانور.
خاقانی.
گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت
حاشا که مثل پستۀ خندان شناسمش.
خاقانی.
آن پسته دیده باشی همچون کشف بصورت
آن استخوانش بیرون و آن سبزی اندرون در.
خاقانی.
بسا سر کز زبان زیر زمین رفت
کشف را با بطان فصلی چنین رفت.
نظامی.
راه روانی که ملایک پیند
در ره کشف از کشفی کم نیند.
نظامی.
در گریبان چون کشف دزدیده سر
با لبی خشک از غم تردامنی.
کمال الدین اسماعیل.
سردرکشیده چون کشف زانست گوهر در صدف
کاو را چو آوردی بکف چون ابر بدهی رایگان.
سیف اسفرنگ.
، برج سرطان را گویند و آن برج چهارم است از جملۀ دوازده برج فلکی. (از برهان) :
چو کرد اختر فرخ او نگاه
کشف دید طالع خداوند ماه.
فردوسی.
، کوزۀ سرپهن دهان فراخ باشد و آن را یخدان نیز گویند. (از برهان) (از ناظم لاطباء)
لغت نامه دهخدا
کشف
(کَ شَ)
از عیوب خلقی در اسب. عصل. (صبح الاعشی ج 2 ص 26) ، موهای پیشانی بالارسته. (منتهی الارب) ، برگشتگی مویهای پیشانی چندان که به دایره ماند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیچیدگی دمغزۀ اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کشف
(کُ)
سیم و نقرۀ سوخته، سواد زرگری، زفت. (از برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کشف
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 11هزارگزی شمال باختری مشهد و یک هزارگزی جنب کشف رود. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و دارای 153 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کشف
برداشتگی پرده و پوشش از روی چیزی، نوپیدا کردگی، کشف اسرار کردن، پرده برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
کشف
((کَ))
آشکار ساختن، پیدا کردن، پیدایی
تصویری از کشف
تصویر کشف
فرهنگ فارسی معین
کشف
((کَ شَ))
لاک پشت، سنگ پشت، برج خرچنگ، سرطان، کوزه آبخوری سرپهن
تصویری از کشف
تصویر کشف
فرهنگ فارسی معین
کشف
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
تصویری از کشف
تصویر کشف
فرهنگ واژه فارسی سره
کشف
انکشاف، شهود، پیدا کردن، یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کشف
يكتشف
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به عربی
کشف
Exploration
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کشف
exploration
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کشف
exploración
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کشف
exploração
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کشف
Erkundung
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به آلمانی
کشف
eksploracja
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به لهستانی
کشف
исследование
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به روسی
کشف
کھوج
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به اردو
کشف
অনুসন্ধান
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به بنگالی
کشف
uchunguzi
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کشف
การสำรวจ
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به تایلندی
کشف
keşif
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کشف
探索
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کشف
探索
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به چینی
کشف
חקירה
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به عبری
کشف
탐험
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به کره ای
کشف
дослідження
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کشف
अन्वेषण
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به هندی
کشف
verkenning
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به هلندی
کشف
esplorazione
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کشف
eksplorasi
تصویری از کشف
تصویر کشف
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یافتنی آشکاره منسوب به کشف مربوط به کشف: آنچه دانستنی و کشفی و کردنی باشد بداند و بگوید. (اوصاف الاشراف)
فرهنگ لغت هوشیار