جدول جو
جدول جو

معنی کشامره - جستجوی لغت در جدول جو

کشامره
(کَ مِ رَ)
جمع واژۀ کشمیری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتماره
تصویر کتماره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کشاورز
تصویر کشاورز
کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاهره
تصویر مشاهره
اجرت ماهیانه، شهریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاعره
تصویر مشاعره
با هم شعر خواندن، خواندن اشعار در مقابل یکدیگر به طریق مسابقه که کدام یک بیشتر شعر از بر دارد یا بهتر می خواند
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای از مسلمانان پیرو محمد بن کرّام (قرن سوم هجری) که معتقد به تجسم خالق بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
باهم نزاع کردن، با یکدیگر خصومت ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاوره
تصویر مشاوره
با هم مشورت کردن، کنکاش کردن، رایزنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاعره
تصویر اشاعره
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موامره
تصویر موامره
مشورت کردن، رایزنی، نوشته ای که سلاطین یا حکام دولتی به نام مامورینی که وجوهی از اموال دولتی را به نام خود ضبط کرده بودند صادر می کردند و به موجب آن رد آن اموال را از ایشان می خواستند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ هََ)
شکستن بینی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منه کشمر انفه کشمرهً، شکست بینی او را، آمادۀ گریستن شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
تأنیث شامر. رجوع به شامر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ مِ)
مردم زشت و بدشکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قبیح از مردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاهره
تصویر مشاهره
اجرت ماهیانه، شهریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاعره
تصویر مشاعره
با کسی به شعر نبرد کردن، با هم شعر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
موامرت در فارسی: رایزنی، پژوهش مشورت کردن رای زدن، مشورت رایزنی، تحقیق مطالعه: درین فن التماس موامره ای کرد تاغور معرفت (من) در شرح غوامض آن بشناسد و اقتراح تصنیفی نمود تااندازه شاو من در مضامار تفصی از مضایق آن بداند
فرهنگ لغت هوشیار
نام گروهی که پیرو ابوالحسن اشعری بوده اند انگارگرایان (اندیشه های فلسفی ایرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
اختلاف، ستیزه، مشاجرت، خصومت ورزیدن با یکدیگر، نزاع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مقامره و مقامرت در فارسی منگ منگیا نشکیبند ز لوس و نسکیبند ز فحش نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ (قریع الدهر) با هم قمار کردن، قمار بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاکره
تصویر مشاکره
سپاسگزاری
فرهنگ لغت هوشیار
مشاوره و مشاورت در فارسی: اندرز اوسکار اوسکارش رایزنی مشورت کردن بایکدیگر رای زدن، مشورت رایزنی، جمع مشاورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشامر
تصویر کشامر
زشتروی زشت پیکر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
مسامره و مسامرت در فارسی: شب زنده داری، افسانه گویی گذرانیدن باهم شب را با افسانه سرایی، افسانه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مخامره و مخامرت در فارسی در آمیزی نزدیکی آمیختن باهم نزدیک شدن با یکدیگر مخالطت کردن، آمیزش نزدیکی مخالطت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاورز
تصویر کشاورز
زراعت کننده، کشتکار، برزگر، حارث
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان ابو عبدالله محمد بن کرام که خدا را دارای دست و پا و چشم و گوش می داند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاورز
تصویر کشاورز
((کِ وَ))
دهقان، برزگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسامره
تصویر مسامره
((مُ مِ رَ یا رِ))
افسانه گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاهره
تصویر مشاهره
((مُ هَ رَ یا رِ))
کسی را به مزدوری گرفتن، مقرری، ماهیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاوره
تصویر مشاوره
((مُ وِ رِ))
با هم مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاعره
تصویر مشاعره
((مُ عَ رَ یا رِ))
مسابقه شعرخوانی، خواندن اشعار در مقابل یکدیگر به طریق مسابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
((مُ جمع رَ یا رِ))
با هم نزاع کردن، گفتگوی همراه با پرخاش و ستیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامره
تصویر مقامره
((مُ مَ رَ یا مِ رِ))
با هم قمار کردن، قماربازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مؤامره
تصویر مؤامره
((مُ مَ رَ))
مشورت کردن، رأی زدن، مشورت، رایزنی، تحقیق، مطالعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاوره
تصویر مشاوره
کنشکاش، رایزنی
فرهنگ واژه فارسی سره