جدول جو
جدول جو

معنی کشاخل - جستجوی لغت در جدول جو

کشاخل
(کُ خَ / خُ)
نام جنسی از غله باشد و آن را شاخل نیز گویند و از آنان پزند. (برهان). شاخول. (حاشیۀ برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاخل
تصویر شاخل
نوعی غله شبیه ماش که از آن نان می پزند، برای مثال می خوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس / نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش (خاقانی - لغت نامه - شاخل)
شاخ و برگ دادن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن
شاخ و برگ بستن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن، شاخ و برگ دادن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کِ)
جمع واژۀ کشکول. (یادداشت مؤلف) : خرجوا علی جماعه من الفقراء تأخروا عن رفقتنا فسلبوهم حتی النعال و الکشاکل. (سفرنامۀ ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(خُ / خَ / خِ)
غله ای است که آن را به هندی ارهر گویند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری). نام نوعی از غله است و نان از آن پزند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). اسم حبی از حبوب مأکوله است. (فهرست مخزن الادویه) :
میخوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس
نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش.
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری).
و رجوع به شاخول شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
پیوندگاه ران بشکم از جانب انسی. ملتقای شکم و ران از طرف انسی تن. ملتقای شکم و ران از طرف انسی تن. گوی بدرازا که میان بالای ران زیر شکم است از پیش. پیوندگاه پای به تنه. نورد میان شکم و ران. (یادداشت مؤلف). کش. کشاله. رجوع به کش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاخل
تصویر شاخل
نوعی غله که بدان نان پزند
فرهنگ لغت هوشیار