جدول جو
جدول جو

معنی کسپین - جستجوی لغت در جدول جو

کسپین(کَ یَ)
دریای خزر. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 447). دریای خزر که در زبانهای اروپائی کسپین خوانده می شود. (از فرهنگ ایران باستان ص 291). رجوع به کلمه خزر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یُ نِ)
دریای کاسپین، دریای کاسپین در نقطه ای که بمحاذات قسمت بالای هیرکانی (ایالت گرگان) میرسد در واقع صورت دریا بخود میگیرد و این صورت را تا پای کوهستان مدی (ماد) و ارمنستان دارد زیرا که قسمت سفلای این کوهسار بشکل هلال است و درست در کنار دریا ختم میشود و فی الحقیقه عمق خلیج کاسپین رامیسازد. در این سواحل چون از دریا بجانب قلۀ کوه برویم طوایف مختلف می بینیم که متدرجاً بر دامنه ها قرار دارند... (کرد و پیوستگی نژادی او ص 162- 163). رجوع به خزر (دریا) شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام طایفه ای بوده که در سواحل جنوبی بحر خزرسکنی داشته اند. (التدوین). طایفۀ کاسپین که از شعب مارد یا مازد است از شعب دیگر جری تر و پر دل تر بوده اند و غالباً از کوهستان مازد تجاوز کرده بطرف جلگه های سمت جنوب کوه مازد بتاخت میرفته اند و شهر قزوین را بعضی از محققین مسکن طایفۀ کاسپین میدانند. (التدوین). پروفسور هرتسفلد گوید: اگر اسمی باید به سکنۀایران قبل از آریائی ها داده شود کلمه کاسپین شایسته است. ریشه این کلمه را ما میتوانیم در بسیاری از نقاط ایران بیابیم و روشن تر از همه در بحر کاسپین (خزر) است بنا بر رأی هانری فیلد ریشه کاسی همان کاسپی است. اصل کاس بوده در حالت جمع کاسیپ میشده (بنابر نقل یونانیان). (کرد و پیوستگی نژادی او ص 234)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان اوج تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه، کوهستانی است با 415 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کوبین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به کوبین شود
لغت نامه دهخدا
قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل، تنبل، لش، پیر، قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی