- کسلان
- تنبل سست بیکاره، تنبل سه انگشتی از جانوران سست کاهل
معنی کسلان - جستجوی لغت در جدول جو
- کسلان ((کَ))
- سست، کاهل
- کسلان
- کسل، سست، ناتوان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده ناتوانی سستی نا توانی سستی کاهلی: (چون دید مرا گفت دارا سر مهمانی گفتم که بلی دارم بی سستی و کسلانی) (سنائی)
غلاف شمشیر و خنجر (گویش کردی مهاباد)
مینای اسمانی از گیاهان
فرانسوی تازی گشته کبک آمریکایی از پرندگان
عظیم
افراد
خلق، مردم، مردمان
بزرگ، گنده، تناور، برای مثال گفت می ترسیدم ای مرد کلان / خود همان آمد همان آمد همان (مولوی - ۸۲۲)