- کسری (پسرانه)
- کسرا، معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد
معنی کسری - جستجوی لغت در جدول جو
- کسری
- عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی
- کسری
- خرده شماره خرده پارسی تازی گشته خسرو کم کمبود کمداشت منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. یا جمله کسری. هر کسر بزرگتر از واحد را جمله کسری می گویند. عنوان انوشروان عادل خسرو اول، عنوان پرویز ابن هرمز بن انوشروان خسرو دوم، عنوان هر یک از شاهنشاهان ساسانی، جمع اکاسر اکاسره. کسری: (جزای حسن عمل بین که روز گار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را خ) (ظهیر فاریابی)
- کسری ((کَ یا کِ را))
- خسرو و پادشاه، نام انوشیروان، جمع اکاسره
- کسری ((کَ))
- منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد
- کسری
- Fraction
- کسری
- fração
- کسری
- Bruchteil
- کسری
- ułamek
- کسری
- частка
- کسری
- fracción
- کسری
- fraction
- کسری
- frazione
- کسری
- fractie
- کسری
- fraksi
- کسری
- sehemu
- کسری
- เศษส่วน
- کسری
- ভগ্নাংশ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع اسیر، بردگان حرکت در شب حرکت در شب
سخت و ستبر
آکتیو
فروماندگان
همه گیری فراگیری
حالت وچگونگی پسر بنوت