- کسافت (کَ فَ)
گرفتگی آفتاب و ماه، تاریکی، دردی. (ناظم الاطباء)
معنی کسافت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(کَ فَ)
لغت نامه دهخدا
کثافه. هنگفتی. جسامت. (ناظم الاطباء). زفتی. انبوهی. درهمی. پیچیدگی. (یادداشت مؤلف). مقابل لطیفی:
لطیفی برآمیخته با کثافت
یقینی برابر شده با گمانی.
فرخی.
اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین را و تداویر زمان را.
ناصرخسرو.
کثافت همه سر بسر در زمینست
نظافت همه سر بسر در سماست.
ناصرخسرو.
تو می گویی از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است. و کثافت هر آسمان پانصد سال راه است. (تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی معین) ، غلظت. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین)
لطیفی برآمیخته با کثافت
یقینی برابر شده با گمانی.
فرخی.
اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین را و تداویر زمان را.
ناصرخسرو.
کثافت همه سر بسر در زمینست
نظافت همه سر بسر در سماست.
ناصرخسرو.
تو می گویی از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است. و کثافت هر آسمان پانصد سال راه است. (تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی معین) ، غلظت. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین)
کاهل شدن، سستی و آهستگی و دلشکستگی، رنجوری، بیماری، آزردگی، دلگیری
چگالی، تراکم، خامی
