جدول جو
جدول جو

معنی کزلغ - جستجوی لغت در جدول جو

کزلغ
فضله ی مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کزوغ
تصویر کزوغ
گردن، مهرۀ گردن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
کفته گردیدن پای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکافته شدن پای کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). صواب آن است که با عین مهمله باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). افضل آن است که تزلع باشد. (از المنجد). و رجوع به تزلع شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مهرۀ گردن انسان و حیوانات دیگر باشد. (برهان). مهرۀگردن. (آنندراج). فقره و هریک از مهره های گردن و پشت انسان و دیگر حیوانات. (ناظم الاطباء) :
بزخمی کزوغ ورا خرد کرد
چنین رزم سازند مردان مرد.
عسجدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کزلک. ترکی بود از خویشان مادر سلطان محمد خوارزمشاه که امارت نیشابور داشت و بر سلطان عاصی شد. اما پایداری نتوانست و از نیشابور به کرمان گریخت و پس از مدتی سرگردانی عاقبت به ترکان خاتون پناه برد و با وجود حمایت ترکان خاتون به دست اطرافیان سلطان در 605 به قتل رسید. (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 2 صص 69- 71)
لغت نامه دهخدا
والی نیشابور از جانب خوارزمشاهیان. نام این شخص در الکامل ابن اثیر کزلک و در جهانگشای جوینی کزل آمده است. رجوع به کزلی شود
لغت نامه دهخدا
(کِ لِ / کَ لَ)
گزلک. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (برهان). کارد کوچک و قلم تراشی را گویند که نوک آن کج باشد. (برهان). کارد کوچک. (غیاث اللغات). در برهان به کسر اول و با کاف عربی به معنی قلمتراش آورده و صحیح نیست و به فتح اول و کاف فارسی اصح است و دور نیست که اصل آن ترکی باشد. (آنندراج). چاقو. استره. (ناظم الاطباء) ، نوک تیغ و دشنۀ کج را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
کزلک شاه سعد ذابح دان
که به مریخ مانداز گهر او.
خاقانی.
رجوع به گزلک شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
گیاهی است که آن را و چوب آن را بر بازوی فرود آمده و استخوان از جای بدر رفته بندند و عربان اشق خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است که صمغ آن را اشق خوانند. (ناظم الاطباء). اوشه. (تحفه ذیل اشق). کزغ. رجوع به اشق و کزغ شود
لغت نامه دهخدا
(کُ زَ)
بن خوشه ها و کاههای خشن و درشت ناکوفتۀ باقی مانده در خرمن. (یادداشت مؤلف). کرچل (در تداول دهقانان اطراف بروجرد)
لغت نامه دهخدا
(کُ زَ / کُ)
مخفف کزاغ است و آن گیاهی باشد که بر بازوی فرود آمده و استخوان از جای بدر رفته بندند و عربان اشق گویند. (برهان) (آنندراج). گیاهی که صمغ آن را اشق نامند. (ناظم الاطباء). کزاغ. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به کزاغ شود
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
یک نوع دارو است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کزوغ
تصویر کزوغ
مهره گردن (انسان و حیوان) : (بزخمی کزوغ ورا خرد کرد چنین حرب سازند مردان مرد)، (عسجدی) توضیح: بفردوسی نسبت داده شده ولی در شاهنامه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته گزلک: کارد کوچک دشنه کج کارد کوچک و قلم تراشی که نوک آن کج باشد، نوک تیغ و دشنه کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزغ
تصویر کزغ
مهره گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزوغ
تصویر کزوغ
((کَ))
مهره، مهره های گردن و پشت
فرهنگ فارسی معین
نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی