جدول جو
جدول جو

معنی کریرج - جستجوی لغت در جدول جو

کریرج(کُ رَ رَ)
ماهیی است خرد برنگ سبز و آن را کرارجه نیز گویند. (یادداشت مؤلف). یک نوع ماهی کوچک سبزرنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قثای کبیر است که به فارسی خیار بزرگ نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پیشکار و پاکار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
کرّ. (ناظم الاطباء). رجوع به کر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ)
کریچ. کریچه. خانه کوچک باشد مطلقاً. (برهان). مطلق خانه کوچک. (انجمن آرا) (آنندراج) :
در جهان فراخ پرنزهت
چه کنی آن کریج پروحشت.
سنائی.
، خانه کوچکی را گویند که از نی و علف سازند، مانند خانه ای که دهقانان در کنار زراعت و فالیز سازند. (برهان). خانه کوچکی باشد که از نی و علف سازند، چنانکه اکثر دهقانان در کنار راه زراعت خود می سازند. (جهانگیری). کلبه. کومه. (یادداشت مؤلف). در تداول مردم بروجرد، کولا. کولاد. در تداول مردم قزوین، آله. عاله:
درشدند از کریج دهقانی
در سفالی شکسته ریحانی.
امیرخسرو (از جهانگیری).
، خانه ای که مزارعان بر کنار زراعت سازند و در آن خرمن نهند که از باران محفوظ ماند. (انجمن آرا) (آنندراج). تالاری که بر بالای خرمن و غلۀ ناکوفته سازند تا باران ضایع نکند. کریچ. (برهان) ، پر ریختن جانوران شکاری. کریز. کریزه. (آنندراج). تولک و پر ریختن پرنده را گویند، خصوصاً چرغ و باز و شاهین و امثال آنرا. (برهان). رجوع به کریز شود، پیر منحنی که قوای او فتور یافته باشد. (آنندراج) ، حفره. مغاک. چاله. کریش. (یادداشت مؤلف). کریشک. کریشنگ. کریسنگ. رجوع به کریشک و کریشنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کریج
تصویر کریج
((کَ))
کومه، خانه ای که از نی و علف درست کنند، کریز، کریجه
فرهنگ فارسی معین
سوختگی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی