جدول جو
جدول جو

معنی کرگزلو - جستجوی لغت در جدول جو

کرگزلو
(کَ)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد. کوهستانی و معتدل است و 145 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. کوهستانی و معتدل است و 255 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ زِ)
در کلاردشت این نام به درخت اولاس (اولس) داده می شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به اولس شود. در اطراف رشت فق و فق، در شیرگاه ساری و بهشهر و میان دره ممرز یا ممرز و مرز و در لاهیجان شرم و در گرگان و علی آباد رامیان و حاجیلر تغار و در کتول کچف و در رامسر و رودسرجلم می خوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 168)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ نِ جِ)
دهی است از دهستان حومه بخش قاین شهرستان بیرجند در 42هزارگزی جنوب غربی قاین و 27 هزارگزی غرب راه قاین به بیرجند، در غرب منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 407 تن سکنه است. آبش از چاه، محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ زِ)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 20 هزارگزی جنوب خاوری بوکان و هفده هزار و پانصد گزی خاور راه شوسۀ بوکان به سقز، با 459 تن سکنه. آب آن از زرینه رود تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ گُ)
دهی از دهستان راستوپی است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پْرِ / پِ)
شهری به آلمان در ایالت پروس به شمال دریاچۀ اوک کر، دارای 19700 تن سکنه. و در آن کارخانه های تصفیۀ شکر و اذابۀ آهن است
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
نوعی تیر بزرگ. (یادداشت مؤلف) :
کنون بور آهوتک و کرگزن
کمان و کمین من و کرگدن.
اسدی (گرشاسب نامه).
زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرودوخت با کرگزن کرگدن.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
کنگلو. دهی از دهستان اوجان است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و253 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مشکین خاوری است که در بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع است و 197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تیره ای از ایل بهارلو از ایل خمسۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. کوهستانی، گرمسیر است و 107 تن سکنه دارد. از رود خانه برزند آب می گیرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ)
نام یکی از دهستان های ششگانه بخش حومه شهرستان ارومیه است، واز 59 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: قریۀ امام زاده (مرکز دهستان) ، ایدیر، کوی تپه، دیگاله، بوینی یرغونلو، میارق، اسلاملو، بالدرلو، قطورلار، گمچی، کردلر، لله لی. سکنۀ آن 12620 تن. آب آن از چشمه سارها و رود خانه برگشلو (شهرچای) و بعضی دیه های آن از آب برف و باران، و محصول عمده آن غلات، سبزه، کشمش، توتون، حبوب، چغندرقند و محصول دامی است. نام این دهستان بنام رود خانه برگشلو (شهرچای) معروف گردیده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، در لهجۀ گیلکی، چوبی را گویند که پارچه ای ملون بر بالای آن بندند و در میدان نصب کنند برای آگاهی روستاییان از کشتی و آمدن به تماشا. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرزل
تصویر کرزل
مرز
فرهنگ لغت هوشیار
گزنه ی بدون گزش
فرهنگ گویش مازندرانی
خروس قرمز رنگ و خال خالی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل، نام مرتع و ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
ممرز، از درختان جنگلی، از دهکده های نشتارود تنکابن که آثار قلعه ای قدیمی در آن است
فرهنگ گویش مازندرانی