جدول جو
جدول جو

معنی کرولن - جستجوی لغت در جدول جو

کرولن
(کِ لَ)
نهری در جبال قراقروم (پابلنوئی حالیه) که مسکن طایفۀ کوچک قیات معروف به بورچقین بوده و چنگیز از میان ایشان برخاسته است. (تاریخ مغول ص 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کروتن
تصویر کروتن
درختچه ای با شیرۀ تند که دانه و روغن آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
دهی است به طوس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). قریه ای است در طوس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ)
نام گیاهی است که قوت مفرح دارد. (برهان) (آنندراج) ، نام مرغی هم هست و به این معنی در عربی به فتح اول وثانی هم آمده است. (برهان). رجوع به کروان شود
لغت نامه دهخدا
(کَرَ)
کبک و چوبینه و شوات. کروانه مؤنث. ج، کراوین، کروان. بالکسر بر غیر قیاس. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب مصباح گوید: کروان پرنده ای است بلندپا و اغبر مانند حمامه و صوتی خوش داردو ابوحاتم در کتاب الطیر گوید: کروان به معنی کبک است و جمع آن کروان است، مانند ورشان که جمع آن ورشان آید. و گفته اند کروان حباری است که همان کرکی باشد. (از اقرب الموارد). چوبینه. جوینه. (زمخشری) (مهذب الاسماء). مرغی است بلندپا خاکی رنگ شبیه به مرغابی که خوش آواز باشد و شب نخسبد. (یادداشت مؤلف). پرنده ای است بقدر مرغ خانگی بلندپا خوش صوت و در شب نخسبد. ج، کروان. مؤنث آن کروانه است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 72). فیروزآبادی صاحب قاموس آن را به قبج و حجل، یعنی کبک ترجمه می کند و مادۀ آن را کروانه می آورد و بعضی از لغویین عرب آن را حباری می دانند، لکن به گمان من حباری نیست چه در امثال میدانی مثل ذیل مضبوط است: ’الحباری خالهالکروان’ و نیز در کنیه های مصدر به ابن در مطولات ابن الکروان را به شب و ابن الحباری را به روز معنی می کنند و از این دو شاهد پیداست که حباری و کروان دو تا هستند نه یکی. حباری بی شبهه مرغ معروفی است که در فارسی آن را هوبره میگویند، یکی از این دو لفظ از دیگری گرفته شده است، کروان را لغویین فارسی به کاروانک معنی می کنند و در فرانسه کورلیس گویند که شباهت بسیاری به قرالی عرب دارد و هر دو نقل صوت این پرنده و اسم صوت اوست. تأیید دیگری در یکی بودن کورلیس و قرالی آن است که علمای فرنگ در شرح حال آن می نویسند که حازم و مشکل شکار است و آن رااز مرغان بلندپا که مرغان مردابی و نیمه آبی می باشندمی شمارند. در امثال عرب هم ’احزم من قرالی’ آمده است و آن را از مرغان آبی می دانند شباهت صوری میان حباری و کروان با قرالی که چوبینۀ فارسی است سبب شده است که عرب یکی را خالۀ دیگری بنامد و البته بی اعتبار بودن قول فیروزآبادی و دیگر لغت نویسان که کروان رابمعنی کبک دانسته اند آشکار است. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
الحباری خالهالکروان. (یادداشت مؤلف).
رجوع به حباری شود.
، حجل. (اقرب الموارد). رجوع به حجل شود، ماهی خوار. (بحر الجواهر). رجوع به ماهی خوار شود
لغت نامه دهخدا
(کُرْ وَ)
کرن. (برهان) (ناظم الاطباء). کرند. کرنده. کرنگ. (فرهنگ فارسی معین). اسبی را گویند که رنگ او مابین زرد و بور باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به کرن، کرند، کرنده و کرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(کَرْ وَ)
نام یکی از بلوکات اصفهان. (منتهی الارب). از بلوکات اسپاهان حد شمالی برخوار و دهق، شرقی نجف آباد، جنوبی لنجان و فریدن و غربی فریدن است، 95 قریه و در حدود 19352 تن جمعیت دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لُنْ)
شارل دو. فیزیکدان فرانسوی (1736-1806 میلادی) و مصنف ’کارهای الکتریستۀ ساکن’ و مغناطیس و همچنین کاشف ’ترازوی جفت نیرویی’ و ’قانون جذر معکوس’ است. (از لاروس). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(لُنْ)
مأخوذاز نام فیزیکدان فرانسوی به نام شارل دوکولن (1736- 1806 میلادی) و آن واحد مقدار برقی است که در یک ثانیه از جریانی که معادل یک آمپر است بگذرد. (از لاروس). آزمایشهای دقیق نشان می دهد که هر کولن الکتریسته 1/118 میلی گرم نقره از محلول نمک نقره آزاد می کند. بنابراین یک کولن مقدار الکتریسته ای است که 1/118 میلی گرم نقره را در کاتد یک ولتامتر نیترات نقره بنشاند. و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته کاروانک چکرنه در برخی از واژه نامه ها (کبک) امده کبک، پرنده ایست از راسته پا بلندان که در حدود 12 گونه آن در سراسر کره زمین میزیند. این پرنده دارا جثه ای متوسط (باندازه یک سار) است و رنگ پر هایش زرد مخلوط با خرمایی و خاکستر یست
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی در حوزه ی کارمزد در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی