خرم دین، هر یک از پیروان بابک خرّمی رهبر ایرانی خرم دینان که قیام آنان علیه خلفای عباسی را رهبری کرد، آنکه به محرّمات دینی بی اعتقاد یا بی توجه باشد، اباحتی
خرم دین، هر یک از پیروان بابک خرّمی رهبر ایرانی خرم دینان که قیام آنان علیه خلفای عباسی را رهبری کرد، آنکه به محرّمات دینی بی اعتقاد یا بی توجه باشد، اِباحتی
کریمه. زن نیک خوی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول ترکان عثمانی دختر را گویند چنانکه گویند کریمۀ شما و کریمۀ ایشان دختر شما و دختر ایشان. (یادداشت مؤلف). دختر. صبیه. فرزند مادینه: اما چنان باید که این دو کریمه از خاتونان باشند کریم الطرفین. (تاریخ بیهقی). امیر سبکتکین کریمه ای از کرایم او از بهر پسر خواسته بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 267). کریمه ای که به جلالت اصالت و کفایت کفات آراسته بود از بهر او بخواست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 397). کریمه ای از کرایم ناصرالدین که شقیقۀ روح او بود با چند کس از اطفال اولاد و احفاد... بدار فنا رحلت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 44) ، خاتون بیگم. (ناظم الاطباء) ، نیکو. خوب. پسندیده. (فرهنگ فارسی معین). شریف و عالی. (ناظم الاطباء) : مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه. (اوصاف الاشراف بنقل فرهنگ فارسی معین). - احجار کریمه، جواهر. گوهرها. جواهر قیمتی چون الماس و زمرد و یاقوت و لعل و غیره. (یادداشت مؤلف). ، هر آیه از آیات قرآن مجید. (فرهنگ فارسی معین). آیۀکریمه، آیات کریمه
کریمه. زن نیک خوی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول ترکان عثمانی دختر را گویند چنانکه گویند کریمۀ شما و کریمۀ ایشان دختر شما و دختر ایشان. (یادداشت مؤلف). دختر. صبیه. فرزند مادینه: اما چنان باید که این دو کریمه از خاتونان باشند کریم الطرفین. (تاریخ بیهقی). امیر سبکتکین کریمه ای از کرایم او از بهر پسر خواسته بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 267). کریمه ای که به جلالت اصالت و کفایت کفات آراسته بود از بهر او بخواست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 397). کریمه ای از کرایم ناصرالدین که شقیقۀ روح او بود با چند کس از اطفال اولاد و احفاد... بدار فنا رحلت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 44) ، خاتون بیگم. (ناظم الاطباء) ، نیکو. خوب. پسندیده. (فرهنگ فارسی معین). شریف و عالی. (ناظم الاطباء) : مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه. (اوصاف الاشراف بنقل فرهنگ فارسی معین). - احجار کریمه، جواهر. گوهرها. جواهر قیمتی چون الماس و زمرد و یاقوت و لعل و غیره. (یادداشت مؤلف). ، هر آیه از آیات قرآن مجید. (فرهنگ فارسی معین). آیۀکریمه، آیات کریمه
شبه جزیره ای است در جنوب روسیۀ شوروی و در شمال دریای سیاه کنار دریای آزوف به مساحت 26000 کیلومتر مربع. شهرهای عمده آن عبارتند از: سباستوپول و سمفروپول. این ناحیه از نواحی بسیار خوش آب و هوای کنارۀ دریای سیاه است
شبه جزیره ای است در جنوب روسیۀ شوروی و در شمال دریای سیاه کنار دریای آزوف به مساحت 26000 کیلومتر مربع. شهرهای عمده آن عبارتند از: سباستوپول و سمفروپول. این ناحیه از نواحی بسیار خوش آب و هوای کنارۀ دریای سیاه است
آرمیرو. قصبه ای است در جهت جنوب شرقی تسالیا ومغرب خلیج غلوس بمسافت یک ساعته راه از ساحل دریا. هوای لطیف و آبهای فراوان و خوش دارد. در زمان عثمانیان این قصبه مرکز قضا بود و قریب 2500 نفوس و 5 جامعو 2 مدرسه و یک سرباز خانه مستحکم داشت. در این اواخر قصبۀ مزبور بیونان داده شد و از این رو اکثر مسلمانان به ترکیه مهاجرت کردند در نتیجه قصبه و قضای آن از حیث نفوس و آبادی رو بتنزل گذاشت. مقبرۀ شیخ علی سمرقندی در این قصبه است و آن از طرف باربروس خیرالدین پاشای مشهور بنا شده بود. (قاموس الاعلام ترکی)
آرمیرو. قصبه ای است در جهت جنوب شرقی تسالیا ومغرب خلیج غلوس بمسافت یک ساعته راه از ساحل دریا. هوای لطیف و آبهای فراوان و خوش دارد. در زمان عثمانیان این قصبه مرکز قضا بود و قریب 2500 نفوس و 5 جامعو 2 مدرسه و یک سرباز خانه مستحکم داشت. در این اواخر قصبۀ مزبور بیونان داده شد و از این رو اکثر مسلمانان به ترکیه مهاجرت کردند در نتیجه قصبه و قضای آن از حیث نفوس و آبادی رو بتنزل گذاشت. مقبرۀ شیخ علی سمرقندی در این قصبه است و آن از طرف باربروس خیرالدین پاشای مشهور بنا شده بود. (قاموس الاعلام ترکی)
ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمد بن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقۀ بتریه از این طایفه بوده است. بعضی هم این فرقه را کریبیّه و نام مؤسس آن را ابوکریب ضبط کرده اند. (خاندان نوبختی ص 261). رجوع به ابوکرب و مقالات اشعری چ استانبول ج 2 ص 19، مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ج 1 ص 21، الفرق بین الفرق چ قاهره ج 1 ص 27 و بیان الادیان شود
ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمد بن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقۀ بتریه از این طایفه بوده است. بعضی هم این فرقه را کُرَیبیّه و نام مؤسس آن را ابوکُرَیب ضبط کرده اند. (خاندان نوبختی ص 261). رجوع به ابوکرب و مقالات اشعری چ استانبول ج 2 ص 19، مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ج 1 ص 21، الفرق بین الفرق چ قاهره ج 1 ص 27 و بیان الادیان شود
نام خواهر بهرام چوبین است اما صحیح این کلمه گردیه است. (یادداشت مؤلف). در مجمل التواریخ و القصص ص 78 و 79 کردیه آمده و ملک الشعرای بهار صحیح آن را کردویه دانسته است. رجوع به کردویه، گردیه و مجمل التواریخ ص 78 و 79 شود
نام خواهر بهرام چوبین است اما صحیح این کلمه گردیه است. (یادداشت مؤلف). در مجمل التواریخ و القصص ص 78 و 79 کردیه آمده و ملک الشعرای بهار صحیح آن را کردویه دانسته است. رجوع به کردویه، گردیه و مجمل التواریخ ص 78 و 79 شود
گروهی است که به جوهریت باری و استقرار وی بر عرش اعتقاد دارند، تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً. (منتهی الارب). فرقه ای است از مشبهه اصحاب ابی عبدالله محمد بن کرام. (از اقرب الموارد). جماعتی از اهل سنت که از اثبات کنندگان صفات خداوند هستند. این گروه صفاتی بعنوان صفات ازلیه مثل علم و قدرت و حیات و اراده و سمع و بصر و کلام و جلال و اکرام وجود و عزت و عظمت اثبات می کردند و بین صفات ذات و صفات فعل فرقی نمی گذاشتند و در نتیجه صفاتی نیز بعنوان صفات خبریه مثل دست و صورت برای خدای تعالی اثبات مینمودند و معتقد بودند آیات را باید بدون تأویل و تفسیر پذیرفت و بماندن در حد ظاهر اکتفا کرد. (خاندان نوبختی ص 118). رجوع به ابی عبدالله محمد بن کرام و ملل و نحل شهرستانی صص 64-65، غزالی نامه و حواشی سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی ج 2 شود
گروهی است که به جوهریت باری و استقرار وی بر عرش اعتقاد دارند، تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً. (منتهی الارب). فرقه ای است از مشبهه اصحاب ابی عبدالله محمد بن کرام. (از اقرب الموارد). جماعتی از اهل سنت که از اثبات کنندگان صفات خداوند هستند. این گروه صفاتی بعنوان صفات ازلیه مثل علم و قدرت و حیات و اراده و سمع و بصر و کلام و جلال و اکرام وجود و عزت و عظمت اثبات می کردند و بین صفات ذات و صفات فعل فرقی نمی گذاشتند و در نتیجه صفاتی نیز بعنوان صفات خبریه مثل دست و صورت برای خدای تعالی اثبات مینمودند و معتقد بودند آیات را باید بدون تأویل و تفسیر پذیرفت و بماندن در حد ظاهر اکتفا کرد. (خاندان نوبختی ص 118). رجوع به ابی عبدالله محمد بن کرام و ملل و نحل شهرستانی صص 64-65، غزالی نامه و حواشی سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی ج 2 شود
مأخوذ از کراء تازی. (از فرهنگ فارسی معین). اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. (از برهان) (آنندراج). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره. مزد. اجرت. (ناظم الاطباء) ، به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرا، کرای و کراء شود. - کرایۀ خانه، وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. اجاره بها. (فرهنگ فارسی معین). ، بعضی به معنی برابری و سزاواری نیز نوشته اند و این لفظ عربی است که فارسیان از جنس کلام خود می دانند. (آنندراج) (غیاث اللغات)
مأخوذ از کراء تازی. (از فرهنگ فارسی معین). اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. (از برهان) (آنندراج). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره. مزد. اجرت. (ناظم الاطباء) ، به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرا، کرای و کراء شود. - کرایۀ خانه، وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. اجاره بها. (فرهنگ فارسی معین). ، بعضی به معنی برابری و سزاواری نیز نوشته اند و این لفظ عربی است که فارسیان از جنس کلام خود می دانند. (آنندراج) (غیاث اللغات)
طایفه ای از اهل تناسخ و اباحت که گویند ابومسلم خراسانی هنوز زنده است. (منتهی الارب). محمّره. مبیّضه اصحاب تناسخ و اباحه. خرم دینان. (یادداشت بخط مؤلف). این گروه اصحاب تناسخ و اباحه اند و همان فرقۀ سبعیه اند. (از کشاف اصطلاحات فنون). رجوع به سبعیه شود. امام ابوجعفر احمد بن علی المقری البیهقی در تاج المصادر در ذیل کلمه تخرّم گوید: الخرمیه، اصحاب التناسخ و الاباحه. (یادداشت بخط مؤلف). ابن الندیم خرمیه را چنین شرح می دهد: خرمیه بر دو صنفند یکی خرمیۀ قدیم که آنان را محمره نیز می گویند و در نواحی جبال میان آذربایجان و ارمینیه و شهرهای دیلم و همدان و اصفهان و بلاد اهواز پراگنده اند و اینان در اصل مجوس بوده سپس دین نو گرفته اند و هم این طایفه اند که نام لقطه دارند و رئیس آنان مزدک مشهور است و این مزدک بروزگار قبادبن فیروز بودو انوشیروان او و پیروان او را بکشت و اخبار او را بلخی در کتاب عیون المسائل و الجوابات شرح داده است. صنف دوم خرمیه معروف به خرمیۀ بابکیه اند و رئیس آنان بابک خرمی است و پیروان او، او را خدا می دانستند و او در مذاهب خرمیه قتل و غصب و جنگ و مثله اندرآورد در صورتی که خرمیۀ قدیم این امور نمی شناختند. (الفهرست ابن الندیم). رجوع به بابک خرمی شود. عباس اقبال درباره آنها چنین می آورد: خرمیه یا خرم دینان یا بابکیه یا محمره اصلاً نام اصحاب بابک خرمی است که در عصر مأمون خروج کرد و بدست افشین سردار معتصم دستگیر و مقتول شد. چون بعضی از مقالات بومسلمیه و اسماعیلیه و غلاه بمعتقدات این فرقه شبیه بوده ایشان را هم مخالفین به این اسم می خوانند. (خاندان نوبختی ص 254). برای اطلاع بیشتر به ملل ونحل شهرستانی ص 113 و 132 و تبصرۀ ص 432 و الفرق بین الفرق ص 32 و تلبیس ابلیس ص 109 و 112 رجوع شود
طایفه ای از اهل تناسخ و اباحت که گویند ابومسلم خراسانی هنوز زنده است. (منتهی الارب). محمِّره. مبیِّضه اصحاب تناسخ و اباحه. خرم دینان. (یادداشت بخط مؤلف). این گروه اصحاب تناسخ و اباحه اند و همان فرقۀ سبعیه اند. (از کشاف اصطلاحات فنون). رجوع به سبعیه شود. امام ابوجعفر احمد بن علی المقری البیهقی در تاج المصادر در ذیل کلمه تخرّم گوید: الخرمیه، اصحاب التناسخ و الاباحه. (یادداشت بخط مؤلف). ابن الندیم خرمیه را چنین شرح می دهد: خرمیه بر دو صنفند یکی خرمیۀ قدیم که آنان را محمره نیز می گویند و در نواحی جبال میان آذربایجان و ارمینیه و شهرهای دیلم و همدان و اصفهان و بلاد اهواز پراگنده اند و اینان در اصل مجوس بوده سپس دین نو گرفته اند و هم این طایفه اند که نام لقطه دارند و رئیس آنان مزدک مشهور است و این مزدک بروزگار قبادبن فیروز بودو انوشیروان او و پیروان او را بکشت و اخبار او را بلخی در کتاب عیون المسائل و الجوابات شرح داده است. صنف دوم خرمیه معروف به خرمیۀ بابکیه اند و رئیس آنان بابک خرمی است و پیروان او، او را خدا می دانستند و او در مذاهب خرمیه قتل و غصب و جنگ و مثله اندرآورد در صورتی که خرمیۀ قدیم این امور نمی شناختند. (الفهرست ابن الندیم). رجوع به بابک خرمی شود. عباس اقبال درباره آنها چنین می آورد: خرمیه یا خرم دینان یا بابکیه یا محمره اصلاً نام اصحاب بابک خرمی است که در عصر مأمون خروج کرد و بدست افشین سردار معتصم دستگیر و مقتول شد. چون بعضی از مقالات بومسلمیه و اسماعیلیه و غُلاه بمعتقدات این فرقه شبیه بوده ایشان را هم مخالفین به این اسم می خوانند. (خاندان نوبختی ص 254). برای اطلاع بیشتر به ملل ونحل شهرستانی ص 113 و 132 و تبصرۀ ص 432 و الفرق بین الفرق ص 32 و تلبیس ابلیس ص 109 و 112 رجوع شود
جمع واژۀ رمی ّ. ابرهای بزرگ قطرۀ سخت بار و ابرپاره های کوچک. (آنندراج) ، ابن ابی اصیبعه ارمینوس را در زمرۀ ملوک و ابناء ملوکی که نزد ارسطو تلمذ کرده اند، یاد کند. (عیون الانباء ج 1 ص 57)
جَمعِ واژۀ رَمی ّ. ابرهای بزرگ قطرۀ سخت بار و ابرپاره های کوچک. (آنندراج) ، ابن ابی اصیبعه ارمینوس را در زمرۀ ملوک و ابناء ملوکی که نزد ارسطو تلمذ کرده اند، یاد کند. (عیون الانباء ج 1 ص 57)
اورمیه. ارومیه. شهری بزرگ و قدیم در آذربایجان، بین آن و دریاچۀ ارمیه قریب سه یا چهار میل است وچنانکه گمان برده اند این شهر، شهر زرادشت پیامبر مجوس است. یاقوت گوید من آنرا به سال 617 هجری قمری دیدم و آن شهری است نیکو، بسیارخیر، با میوه های فراوان وبستان ها و هوای سالم و آب کثیر، ولی سلطان آنجا، ازبک بن پهلوان بن الدگز ضعیف است و توجهی بدان ندارد. بین ارمیه و تبریز سه روزه و بین آن و اربل هفت روزه راه است و نسبت بدان ارموی و ارمی ّ است. (معجم البلدان). ارمیه در مغرب دریاچۀ تلاست و قلعۀ تلا بر روی کوهی است که آن کوه در جزیره ای است که در همین دریاچه است. هلاکوخان بجهت حصانت این قلعه اموال خود را درآن نهاده بود. مهلبی گفته سلماس که آخر حد آذربایجان است از جهت غرب در شانزده فرسخی آن واقع است. موصل در سمت غربی ارمیه در چهل فرسنگی آن میباشد. بعضی علماء گفته اند ارمیه شهری است صاحب بارو واقع در وسط معمور در آخر جبال و اول خاک مسطح در پشت جبال عجم در طرف شمال و غرب دریاچۀ تلا در یکمنزلی آن. (تقویم البلدان). ارمیه از اقلیم چهارم است و شهری است بزرگ، و دورش دوازده هزار قدم، کنار دریاچۀ چیچست واقع، هوایش گرم، آبش از عیون آن جبال برمیخیزد و به بحیرۀچیچست میریزد. باغستانش بسیار، از میوه ها انگور حلوقی و امرود و آلوی پیغمبری و آلوزرد نهایت خوب میشودو بدین سبب تبارزه (تبریزیان) اگر صاحب حسنی را در لباس ناسزا یابند گویند انگور حلوقی است در سبد دریده. صدوبیست پاره دیه از توابع آن است و ضیاعش ارتفاع تمام دارد. حقوق دیوانیش هفتادوچهار هزار دینار است. (نزهه القلوب). دریاچۀ ارمیه را در قدیم تلا مینامیده اند. از شهر ارمیه تا تبریز سی ودو فرسخ است. قدیم این شهر را ((طبارما)) میخوانده اند. در غربی تبریز واقع است. مدارس ارمیه بسیار و توتون آن بهترین توتون ایران است. آقامحمدشاه قاجار در سنۀ 1210 هجری قمریدر ارمیه تاج سلطنت بر سر نهاد. (مرآت البلدان). ولایت ارمیه در مغرب دریاچۀ ارمیه واقع شده و دارای قرای متعدد حاصل خیز و باغهای میوۀ فراوان و جلگۀ آن قریب 70 هزارگز طول و 30 هزارگز عرض دارد، زراعت عمده آن غلات و پنبه و توتون و برنج است، مرکز آن شهر ارمیه میباشد، عرض شمالی آن 37 درجه و 34 دقیقه و طول شرقی 45 درجه و 4 دقیقه و فاصله آن از تبریز قریب 125 هزارگز است. این شهر قبل از جنگ بین المللی قریب 45000 تن جمعیت داشته، ولی در موقع جنگ بین الملل مزبور مکرر بتوسط قشون اجانب خراب و غارت شده و سکنۀ آنرا قتل عام کرده و بقیه بخارج متواری شده اند بطوری که اکنون با وجود اقداماتی که دولت برای مراجعت سکنه کرده است بیش از 23000 تن جمعیت ندارد. محل جغرافیائی این شهر بسیار مهم است. زیرا که در محل رابطۀ آذربایجان و قفقاز و کردستان و ارمنستان و بین النهرین واقع شده. تقسیمات آن از این قرار است: الف - ساوجبلاغ، دارای 36 قریه، مرکز آن ساوجبلاغ. ب - احندحی، دارای 97 قریه. ج - ایل تیمور، دارای 44 قریه. د - سهی، دارای 63 قریه. ه - میطوش والان. و - تورجان، دارای 37 قریه، مرکز آن تورجان. ز - شهر ویران، دارای 68 قریه. ح - قره لر، دارای 17 قریه. رجوع به فهرست جغرافیای سیاسی تألیف کیهان و رجوع به فهرست یشتها تألیف پورداود ج 2 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی و المعرب جوالیقی ص 33 و قاموس الاعلام ترکی شود
اورمیه. ارومیه. شهری بزرگ و قدیم در آذربایجان، بین آن و دریاچۀ ارمیه قریب سه یا چهار میل است وچنانکه گمان برده اند این شهر، شهر زرادشت پیامبر مجوس است. یاقوت گوید من آنرا به سال 617 هجری قمری دیدم و آن شهری است نیکو، بسیارخیر، با میوه های فراوان وبستان ها و هوای سالم و آب کثیر، ولی سلطان آنجا، ازبک بن پهلوان بن الدگز ضعیف است و توجهی بدان ندارد. بین ارمیه و تبریز سه روزه و بین آن و اربل هفت روزه راه است و نسبت بدان اُرموی و اُرمی ّ است. (معجم البلدان). ارمیه در مغرب دریاچۀ تلاست و قلعۀ تلا بر روی کوهی است که آن کوه در جزیره ای است که در همین دریاچه است. هلاکوخان بجهت حصانت این قلعه اموال خود را درآن نهاده بود. مهلبی گفته سلماس که آخر حد آذربایجان است از جهت غرب در شانزده فرسخی آن واقع است. موصل در سمت غربی ارمیه در چهل فرسنگی آن میباشد. بعضی علماء گفته اند ارمیه شهری است صاحب بارو واقع در وسط معمور در آخر جبال و اول خاک مسطح در پشت جبال عجم در طرف شمال و غرب دریاچۀ تلا در یکمنزلی آن. (تقویم البلدان). ارمیه از اقلیم چهارم است و شهری است بزرگ، و دورش دوازده هزار قدم، کنار دریاچۀ چیچست واقع، هوایش گرم، آبش از عیون آن جبال برمیخیزد و به بحیرۀچیچست میریزد. باغستانش بسیار، از میوه ها انگور حلوقی و امرود و آلوی پیغمبری و آلوزرد نهایت خوب میشودو بدین سبب تبارزه (تبریزیان) اگر صاحب حسنی را در لباس ناسزا یابند گویند انگور حلوقی است در سبد دریده. صدوبیست پاره دیه از توابع آن است و ضیاعش ارتفاع تمام دارد. حقوق دیوانیش هفتادوچهار هزار دینار است. (نزهه القلوب). دریاچۀ ارمیه را در قدیم تلا مینامیده اند. از شهر ارمیه تا تبریز سی ودو فرسخ است. قدیم این شهر را ((طبارما)) میخوانده اند. در غربی تبریز واقع است. مدارس ارمیه بسیار و توتون آن بهترین توتون ایران است. آقامحمدشاه قاجار در سنۀ 1210 هجری قمریدر ارمیه تاج سلطنت بر سر نهاد. (مرآت البلدان). ولایت ارمیه در مغرب دریاچۀ ارمیه واقع شده و دارای قرای متعدد حاصل خیز و باغهای میوۀ فراوان و جلگۀ آن قریب 70 هزارگز طول و 30 هزارگز عرض دارد، زراعت عمده آن غلات و پنبه و توتون و برنج است، مرکز آن شهر ارمیه میباشد، عرض شمالی آن 37 درجه و 34 دقیقه و طول شرقی 45 درجه و 4 دقیقه و فاصله آن از تبریز قریب 125 هزارگز است. این شهر قبل از جنگ بین المللی قریب 45000 تن جمعیت داشته، ولی در موقع جنگ بین الملل مزبور مکرر بتوسط قشون اجانب خراب و غارت شده و سکنۀ آنرا قتل عام کرده و بقیه بخارج متواری شده اند بطوری که اکنون با وجود اقداماتی که دولت برای مراجعت سکنه کرده است بیش از 23000 تن جمعیت ندارد. محل جغرافیائی این شهر بسیار مهم است. زیرا که در محل رابطۀ آذربایجان و قفقاز و کردستان و ارمنستان و بین النهرین واقع شده. تقسیمات آن از این قرار است: الف - ساوجبلاغ، دارای 36 قریه، مرکز آن ساوجبلاغ. ب - احندحی، دارای 97 قریه. ج - ایل تیمور، دارای 44 قریه. د - سهی، دارای 63 قریه. هَ - میطوش والان. و - تورجان، دارای 37 قریه، مرکز آن تورجان. ز - شهر ویران، دارای 68 قریه. ح - قره لر، دارای 17 قریه. رجوع به فهرست جغرافیای سیاسی تألیف کیهان و رجوع به فهرست یشتها تألیف پورداود ج 2 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی و المعرب جوالیقی ص 33 و قاموس الاعلام ترکی شود
فرقه ای از خوارج و از اصحاب مکرم عجلی. (از اقرب الموارد). طایفه ای از خوارج منسوب به محمد بن کرّام یا مکرّم اند. کرامیه. (ازمعجم متن اللغه). یاران مکرم عجلی هستند و ایشان معتقدند تارک نماز کافر است اما نه به جهت ترک نماز بلکه به جهت جهل نسبت به خدای تعالی. (از تعریفات جرجانی). ششمین فرقه از ثعالبه و پیرو ابومکرم هستند و گفتند هر که نماز خواندن را فروگذارد کافر است و کفر اوبرای این نیست که نماز را فروگذارده بلکه از جهت نادانی اوست به خداوند بزرگ و گفتند هر گناهکاری به خدا نادان است و نادانی به خدا کفر است و نیز قائل به وفا در دوستی و دشمنی شدند. (ترجمه الفرق بین الفرق عبدالقاهر بغدادی ص 98). گروهی از خوارج ثعالبه و از یاران مکرم عجلی هستند. تارک صلات و همگی مرتکبان کبایر را کافر شمارند و گویند ترک نماز و ارتکاب معاصی کبیره از جهل و نادانی در شناسایی حق از آدمی سرمی زند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین مأخذ و الملل و النحل شهرستانی ج 1 ص 179 و کرامیه شود
فرقه ای از خوارج و از اصحاب مکرم عجلی. (از اقرب الموارد). طایفه ای از خوارج منسوب به محمد بن کَرّام یا مُکَرَّم اند. کرامیه. (ازمعجم متن اللغه). یاران مکرم عجلی هستند و ایشان معتقدند تارک نماز کافر است اما نه به جهت ترک نماز بلکه به جهت جهل نسبت به خدای تعالی. (از تعریفات جرجانی). ششمین فرقه از ثعالبه و پیرو ابومکرم هستند و گفتند هر که نماز خواندن را فروگذارد کافر است و کفر اوبرای این نیست که نماز را فروگذارده بلکه از جهت نادانی اوست به خداوند بزرگ و گفتند هر گناهکاری به خدا نادان است و نادانی به خدا کفر است و نیز قائل به وفا در دوستی و دشمنی شدند. (ترجمه الفرق بین الفرق عبدالقاهر بغدادی ص 98). گروهی از خوارج ثعالبه و از یاران مکرم عجلی هستند. تارک صلات و همگی مرتکبان کبایر را کافر شمارند و گویند ترک نماز و ارتکاب معاصی کبیره از جهل و نادانی در شناسایی حق از آدمی سرمی زند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین مأخذ و الملل و النحل شهرستانی ج 1 ص 179 و کرامیه شود
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
مونث کریم زن باگذشت مونث کریم: زن صاحب کرم زن بخشنده، زن نیک خوی: (وقتی شخصی به کریمه ای تزوج ساخت)، (مرز بان نامه)، نیکو خوب پسندیده: (... مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه)، (اوصاف الاشراف)، هر آیه از آیات قرآن مجید
مونث کریم زن باگذشت مونث کریم: زن صاحب کرم زن بخشنده، زن نیک خوی: (وقتی شخصی به کریمه ای تزوج ساخت)، (مرز بان نامه)، نیکو خوب پسندیده: (... مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه)، (اوصاف الاشراف)، هر آیه از آیات قرآن مجید
خرم دینان پیروان بابک خرمدین که شاخه بازمانده از مزدکیان پس از اسلام به شمار می روند آنان را سرخ جامگان نیز خوانده اند به تازی: (محمره) (فضل بن شادان نیشابوری)
خرم دینان پیروان بابک خرمدین که شاخه بازمانده از مزدکیان پس از اسلام به شمار می روند آنان را سرخ جامگان نیز خوانده اند به تازی: (محمره) (فضل بن شادان نیشابوری)