واحد کرم یعنی یک درخت مو. (ناظم الاطباء). یک رز. (آنندراج). مو انگور و این اخص ازکرم است. (از اقرب الموارد) ، تندی سر سرون. (بحر الجواهر). تندی سر سرین گرد. (منتهی الارب) (آنندراج). سر گرد استخوان ران. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). ج، کرم. جج، کروم. (ناظم الاطباء)
واحد کرم یعنی یک درخت مو. (ناظم الاطباء). یک رز. (آنندراج). مو انگور و این اخص ازکرم است. (از اقرب الموارد) ، تندی سر سرون. (بحر الجواهر). تندی سر سرین گرد. (منتهی الارب) (آنندراج). سر گرد استخوان ران. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). ج، کرم. جج، کروم. (ناظم الاطباء)
کرمه. وزنی معادل شش قیراط. ج، کرمات. (قانون ابوعلی چ تهران مقالۀ ثانیه از کتاب ثانی ص 171). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگر می نویسد: شش قیراط باشد و درکناش اوطیوس می گوید: دانگی و نیم تا دو دانگ است
کرمه. وزنی معادل شش قیراط. ج، کرمات. (قانون ابوعلی چ تهران مقالۀ ثانیه از کتاب ثانی ص 171). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگر می نویسد: شش قیراط باشد و درکناش اوطیوس می گوید: دانگی و نیم تا دو دانگ است
بزرگی و ارجمندی: افعل کذا و کرمه لک او کرمه عین لک، یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال: نعم حبا و کرمه و ایضاً یقال: لیس لهم ذلک و لا کرمه. (ناظم الاطباء). کرامت. یقال: افعل کذا و کرمه عین، ای و کرامه. (اقرب الموارد). کرم. کرمان. رجوع به کرم، کرمان و کرامه شود
بزرگی و ارجمندی: افعل کذا و کرمه لک او کرمه عین لک، یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال: نعم حبا و کرمه و ایضاً یقال: لیس لهم ذلک و لا کرمه. (ناظم الاطباء). کرامت. یقال: افعل کذا و کرمه عین، ای و کرامه. (اقرب الموارد). کُرم. کُرمان. رجوع به کرم، کرمان و کرامه شود
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کراز بستن. (منتهی الارب). بستن کراز جهت کندن و هموار کردن زمین. (ناظم الاطباء) ، نوعی از دویدن کم از کردحه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کراز بستن. (منتهی الارب). بستن کراز جهت کندن و هموار کردن زمین. (ناظم الاطباء) ، نوعی از دویدن کم از کَردَحه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)