جدول جو
جدول جو

معنی کرمالیم - جستجوی لغت در جدول جو

کرمالیم
دهی است از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان. کوهستانی و معتدل است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمالیسم
تصویر فرمالیسم
فرمالیسم (Formalism) یک رویکرد نظری در نقد ادبی و هنری است که بر فرم، ساختار و تکنیک های به کار رفته در اثر تمرکز دارد، نه بر محتوا، زمینه های تاریخی، اجتماعی یا فرهنگی آن. این رویکرد در اوایل قرن بیستم ظهور کرد و تأثیرات عمیقی بر نظریه های ادبی و هنری گذاشت. در ادامه به بررسی جزئیات بیشتر این مکتب و کاربردهای آن می پردازیم:
تعریف فرمالیسم
فرمالیسم به مطالعه دقیق و تحلیلی ساختار و فرم یک اثر هنری یا ادبی می پردازد. این مکتب بر این باور است که معنای یک اثر در خود آن اثر نهفته است و برای درک آن نیازی به بررسی زمینه های خارجی نیست.
تاریخچه و توسعه
1. فرمالیسم روسی:
- این مکتب در اوایل قرن بیستم در روسیه با آثار نظریه پردازانی مانند ویکتور شکلوفسکی، رومان یاکوبسن و بوریس ایخنباوم شکل گرفت. این نظریه پردازان بر این باور بودند که ویژگی های صوری و فنی آثار ادبی از اهمیت ویژه ای برخوردارند و باید مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرند.
2. فرمالیسم نو (New Criticism):
- در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، مکتب فرمالیسم نو در ایالات متحده توسعه یافت. این مکتب با نظریه پردازانی مانند کلینت بروکس و جان کرانسی هولمز برجسته شد و تمرکز خود را بر تجزیه و تحلیل دقیق متن، بدون توجه به نیت نویسنده یا تأثیرات خارجی، گذاشت.
ویژگی ها و اصول فرمالیسم
1. تمرکز بر فرم و ساختار:
- تحلیل دقیق ساختارهای زبانی، نحوه بیان، و تکنیک های ادبی به کار رفته در اثر.
2. بی توجهی به زمینه های خارجی:
- مطالعه اثر بدون در نظر گرفتن عوامل تاریخی، اجتماعی، فرهنگی یا بیوگرافی نویسنده.
3. استفاده از ابزارهای تحلیلی دقیق:
- استفاده از مفاهیمی مانند آیرونی، تناقض، نماد، و موتیف برای تحلیل و درک اثر.
4. نقد داخلی:
- اعتقاد به این که هر اثر به تنهایی و به عنوان یک موجودیت مستقل باید بررسی و تحلیل شود.
کاربردها و تأثیرات فرمالیسم
1. نقد ادبی:
- فرمالیسم ابزارهای مفیدی برای تحلیل دقیق و موشکافانه متون ادبی فراهم کرده است که به فهم بهتر ساختار و تکنیک های ادبی کمک می کند.
2. هنرهای تجسمی:
- در هنرهای تجسمی نیز فرمالیسم به تحلیل دقیق عناصر بصری، ترکیب بندی، رنگ، و فرم می پردازد.
3. سینما:
- در مطالعات سینمایی، فرمالیسم به تحلیل ساختارهای روایی، تکنیک های فیلم برداری، تدوین، و صداگذاری کمک می کند.
نمونه های معروف
1. ادبیات:
- تحلیل آثار ویلیام شکسپیر، جیمز جویس، و تی. اس. الیوت بر اساس اصول فرمالیسم برای درک بهتر تکنیک های ادبی و ساختارهای زبانی آنها.
2. هنرهای تجسمی:
- تحلیل آثار هنرمندان مدرن مانند پابلو پیکاسو و واسیلی کاندینسکی که بر فرم و ترکیب بندی تأکید دارند.
3. سینما:
- تحلیل فیلم های آلفرد هیچکاک، استنلی کوبریک و آندری تارکوفسکی که به دلیل تکنیک های بصری و ساختاری پیچیده شان مورد توجه قرار گرفته اند.
نتیجه گیری
فرمالیسم به عنوان یک رویکرد تحلیلی دقیق و موشکافانه، ابزاری قدرتمند برای درک و تحلیل آثار هنری و ادبی فراهم می کند. این مکتب با تمرکز بر فرم و ساختار، به ما کمک می کند تا به زیبایی ها و پیچیدگی های داخلی آثار پی ببریم و از تأثیرات خارجی فاصله بگیریم. هرچند که فرمالیسم ممکن است از نظر برخی محدودکننده باشد، اما به عنوان یکی از ابزارهای مهم نقد، جایگاه ویژه ای در مطالعات هنری و ادبی دارد.
جنبشی هنری که در آن فرم بر محتوا ارجحیت دارد. به عبارت دیگر نحوه عرضه هر چیز، بیش از محتوای آن مهم است. در نظر فرمالیست ها، فرم در خود کامل است و توجیهات زیبایی شناختی خود را دارد.در مطالعات سینمایی، وقتی فرمالیسم مطرح می شود منظور این است که، عناصر فرمالیستی اثر چگونه بر ارائه آن، اثر می گذارند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فرمالیسم
تصویر فرمالیسم
نظریه ای در نقد ادبی که شکل ظاهری اثر را مورد توجه قرار می دهد، شکل گرایی
فرهنگ فارسی عمید
دست مالیدن به اشیاء در تاریکی برای یافتن چیزی، و رجوع به کورمالی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
به یونانی گوشت سرخی راگویند که در اندرون چشم آدمی پیدا شود. (برهان). غشاء مخاطی که حدقۀ چشم را به پلکها متصل کند، چنانکه گویند یونانی است. (دزی از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
محله ای است به نیشابور که آن را مربقه کرمانیه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
کرمایل. نام یکی از آن دو پادشاه زاده که مطبخی ضحاک بودند و هر روز از دو محکوم به قتل یک کس را برای مغز سر او می کشتند و یک کس را آزاد می کردند وبجای آن یک مغز سر گوسفند داخل می نمودند بجهت آزاری که ضحاک داشت و گویند کردان از آن جماعتند. (برهان). نام یکی از مطبخیهای ضحاک. (ناظم الاطباء). رجوع به ارمایل و شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 1 ص 35 شود
لغت نامه دهخدا
بیونانی شبرم است و گفته اند ماذریون است، (فهرست مخزن الادویه)، و رجوع به کامالاون شود
لغت نامه دهخدا
بعبرانی حمص (نخود) است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمالیسم
تصویر فرمالیسم
دلبستگی به تشریفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرنالین
تصویر کرنالین
فرانسوی رنوس سرخ از سنگ های گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمالیسم
تصویر فرمالیسم
((فُ))
شکل و قالبی که به وسیله آن هنرمند منظور خود را بیان کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
الحياة الطّبيعيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
Normality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کنایه از: اندک و کم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
सामान्यता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
معمول
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
нормальность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
нормальність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normaliteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
Normalität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
ความปกติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
נורמליות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
正常
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
正常
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
hali ya kawaida
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
정상
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalite
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
normalitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نرمالیت
تصویر نرمالیت
সাধারণতা
دیکشنری فارسی به بنگالی