گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
گل گندم، گیاهی با ساقه های بلند، شاخه های بسیار، برگ های باریک، گل های سرمه ای رنگ و ریشۀ دراز، ستبر و سرخ رنگ که بیشتر در جاهای آفتابی، کوه ها، تل ها و کشتزارهای گندم می روید و میوۀ آن دارای اثر مسهلی است، قنطوریون
گُلِ گَندُم، گیاهی با ساقه های بلند، شاخه های بسیار، برگ های باریک، گل های سرمه ای رنگ و ریشۀ دراز، ستبر و سرخ رنگ که بیشتر در جاهای آفتابی، کوه ها، تل ها و کشتزارهای گندم می روید و میوۀ آن دارای اثر مسهلی است، قَنطوریون
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، باسکول برای مثال خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی - شاعران بی دیوان - ۲۹۹)
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، باسکول برای مِثال خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی - شاعران بی دیوان - ۲۹۹)
کرشیدن. کریسیدن. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی کردن، فریب دادن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود، کوشیدن. کوشش کردن. سعی کردن. جهد نمودن با همه توانایی، بحث کردن. مباحثه و منازعه نمودن، دره کشیدن، چین خوردن، فراهم آوردن و جمع کردن. (ناظم الاطباء)
کرشیدن. کریسیدن. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی کردن، فریب دادن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود، کوشیدن. کوشش کردن. سعی کردن. جهد نمودن با همه توانایی، بحث کردن. مباحثه و منازعه نمودن، دره کشیدن، چین خوردن، فراهم آوردن و جمع کردن. (ناظم الاطباء)
دوایی است بسیار تلخ و آن را قنطوریون دقیق خوانند. زهر مجموع گزندگان را نافع است. (آنندراج) (برهان). گیاهی دوایی که قنطوریون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود
دوایی است بسیار تلخ و آن را قنطوریون دقیق خوانند. زهر مجموع گزندگان را نافع است. (آنندراج) (برهان). گیاهی دوایی که قنطوریون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود
سنگی سبزرنگ، شفاف، صافی و ثقیل است. آن را کلس کنند چنانکه سفید شود، پس گرم و در شنگرف حل کنند تا همچون مغنیسا گردد و بلور به آتش کرده از این کرسیان بر او ریزند رنگش مثل یاقوت شود. (نزهه القلوب)
سنگی سبزرنگ، شفاف، صافی و ثقیل است. آن را کلس کنند چنانکه سفید شود، پس گرم و در شنگرف حل کنند تا همچون مغنیسا گردد و بلور به آتش کرده از این کرسیان بر او ریزند رنگش مثل یاقوت شود. (نزهه القلوب)
اهل واسط را گویند. (از معجم البلدان). باشندگان واسط. (منتهی الارب). اهل واسط. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). لان الحجاج لمّا بناه کتب الی عبدالملک: انی اتخذت مدینه فی کرش من الارض بین الجبل و المصرین و سمیتها بواسط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرش و معجم البلدان ذیل کرش شود
اهل واسط را گویند. (از معجم البلدان). باشندگان واسط. (منتهی الارب). اهل واسط. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). لان الحجاج لمّا بناه کتب الی عبدالملک: انی اتخذت مدینه فی کرش من الارض بین الجبل و المصرین و سمیتها بواسط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرش و معجم البلدان ذیل کرش شود
کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است. (برهان). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است. (انجمن آرا). قپان و ترازوی یک پله. (ناظم الاطباء) : خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون. زرین کتاب (از فرهنگ اسدی)
کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است. (برهان). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است. (انجمن آرا). قپان و ترازوی یک پله. (ناظم الاطباء) : خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون. زرین کتاب (از فرهنگ اسدی)
ماموریتی که برای اجرای امری بکسی دهند، مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه درباره طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد، هر یک از شعب مجلس شورای ملی که از عده ای وکیلان تشکیل شود و بیکی از امور مملکتی رسیدگی کند: کمیسیون بودجه کمیسیون فرهنگ: در کمیسیون خارجه بنویس نام این بنده را به استادی. (بهار)، دلالیی که بانک یا اشخاص برای اجرای معاملات کنند، حق دلالی حق العمل
ماموریتی که برای اجرای امری بکسی دهند، مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه درباره طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد، هر یک از شعب مجلس شورای ملی که از عده ای وکیلان تشکیل شود و بیکی از امور مملکتی رسیدگی کند: کمیسیون بودجه کمیسیون فرهنگ: در کمیسیون خارجه بنویس نام این بنده را به استادی. (بهار)، دلالیی که بانک یا اشخاص برای اجرای معاملات کنند، حق دلالی حق العمل