جدول جو
جدول جو

معنی کردوجین - جستجوی لغت در جدول جو

کردوجین
دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیر است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
کردوجین
(کُ)
دختر منگو تیموربن هلاکو که به عقد اتابک جلال الدین سیورغتمش درآمد و در سال 693 هجری قمری که سیورغتمش به دست پادشاه خاتون کشته شد. وی کرمان را محاصره و فتح کرد و پادشاه خاتون را به انتقام قتل شوهر کشت و بتخت سلطنت نشست تا 792 هجری قمری در شیراز حکومت داشت. تاریخ وفات او معلوم نیست. (از تاریخ مغول صص 406-410). رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 و تاریخ گزیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوجین
تصویر دوجین
واحد شمارش، معادل دوازده عدد
فرهنگ فارسی عمید
مأخوذ از کلمه فرانسوی دوزن، دوازده تا از چیزی: یک دوجین کبریت، یک دوجین دستمال، (یادداشت مؤلف)، دوازده عدد از یک شی ٔ، بستۀ دوازده تایی، (فرهنگ فارسی معین)، عددی کثیر: یک دوجین بچه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جامۀ پشمی که که کوردین هم گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پهلوانی ایرانی است. (فهرست شاهنامۀولف). در شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 6 ص 1578 گرگوی آمده و در ذیل صفحه ضبط یکی از نسخه بدلها را کردوی آورده و آن را غلط دانسته است. رجوع به گرگوی شود
لغت نامه دهخدا
از قرای نسف است. (الانساب سمعانی ذیل کرمجینی). قریه ای است از قرای نسف و منسوب است به آنجا یمان بن طبیب بن حنیس بن عمر ابوالحسن که در ذی الحجۀ سنۀ 332 هجری قمری وفات یافته است و به گفتۀ سمعانی در 382 هجری قمری (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کدو. از کدو:
نی پاره ای بدست و سواری کنم بر او
چون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ریکان گرمسار. جلگه ای و معتدل است و 453 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کُ ءِ)
ولایتی بسیار محدود در مکانی که امروز بهتان (بحتان) و جزیره ابن عمر گویند. این ولایت را در قدیم قردو میگفته اند و مورخان یونانی کردوئن خوانده اند. در آن ولایت سه شهر بر روی دجله بود به نامهای ساریسا، ساتلکا، پینکا (فینک). (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 90)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کروان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کروان شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام یکی از زنان امیر چوپان. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون (از سعدی تا جامی) ج 3 ترجمه علی اصغر حکمت ص 62 شود. رجوع به گردون چین بیک شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم. کوهستانی و سردسیر است و 576 تن سکنه دارد. مزارع کلوماران، پهلوان آباد و تبریزآبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ دَ / دِ)
حوزه ای که محل اقامت کردان است. (فرهنگ فارسی معین). سرزمینی که ساکنان آن کردان باشند
لغت نامه دهخدا
جمع مروج، از ریشه پارسی سوتنیتاران رواگ دهندگان جمع مروج در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مروجین علم وادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
دوازده تا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مردود، مولیدگان جمع مردود در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
((دُ))
دوازده عدد از یک شیء، بسته دوازده تایی
فرهنگ فارسی معین
پشته و توده ی شاخ و برگ درختان، روزنه، پنجره ی کوچک برای روشنایی اتاق، اشکوب، روزنه، پنجره ی کوچک برای روشنایی اتاق، اشکوب، پشته و توده ی شاخ و برگ درختان
فرهنگ گویش مازندرانی