جدول جو
جدول جو

معنی کرح - جستجوی لغت در جدول جو

کرح
(کِ)
خانه پارسای ترسایان. ج، اکراح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خانه راهب. ج، اکراح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرح
تصویر فرح
(دخترانه)
شادمانی، سرور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرم
تصویر کرم
(پسرانه)
بزرگواری، بخشندگی جوانمردی، لطف، احسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرا
تصویر کرا
(دخترانه)
نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرا
تصویر کرا
مخفّف واژه های کدام کس را، چه کس را، هر که را، هر کس را
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرج
تصویر کرج
دکمه، گوی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کره
تصویر کره
بچۀ چهارپا به ویژه الاغ یا اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرو
تصویر کرو
ویژگی دندان فرسوده و کرم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرخ
تصویر کرخ
بی حس، برای مثال سر چاه چنین مباش کرخ / زان که چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی- مجمع الفرس - کرخ)، با حالت سستی و بی حالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح
تصویر شرح
گشودن، وسعت دادن، فراخ کردن چیزی، آشکار نمودن و بیان کردن مساله یا امر غامض، توضیح و تفسیر مساله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد، نوشته ای که در توضیح کتاب، شعر یا نوشتۀ دیگر نوشته شود، نود و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه، الم نشرح، انشراح
شرح دادن: توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرس
تصویر کرس
اصل، گروه، تودۀ چیزی، تودۀ سرگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپ
تصویر کرپ
نوعی پارچۀ لطیف از ابریشم طبیعی یا مصنوعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم
تصویر کرم
درخت انگور، تاک، مو، رز، رزبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرب
تصویر کرب
غم، غصه، اندوه، مشقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرع
تصویر کرع
دهان را در آب فرو بردن و آشامیدن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرد
تصویر کرد
قومی آریایی که در نواحی غربی ایران، عراق، ترکیه و سوریه به سر می برند و به طوایف بسیار تقسیم می شوند، هر یک از افراد این قوم، کنایه از چوپان، چادرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرح
تصویر فرح
شاد شدن، شادمان شدن، شادی، شادمانی، سرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کره
تصویر کره
مادۀ سفید یا زرد رنگی که از تکان دادن سریع شیر یا دوغ و به هم پیوستن ذرات چربی حاصل می شود
چرک و کثیفی به ویژه در دست و پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم
تصویر کرم
جوانمردی، بزرگواری
جود، بخشش
کلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرش
تصویر کرش
فروتنی، افتادگی، تواضع
فرهنگ فارسی عمید
(کُ حَ)
در خراسان کرۀ شتر را گویند. شاید حشی از کلمه حاشیه و حشو عربی که هردو بمعنی شتر کره است گرفته شده و کلمه کره را در اوّل آن برای تفسیر افزوده اند. (یادداشت لغتنامه)
لغت نامه دهخدا
کوشک، کاخ بلند، آشکار کردن، ساختمانی است مر بخت النصر را نزدیک بابل، خانه آراسته ناب نیامیخته، گزیده، پاک نژاد: مرد کوشک قصر بلند کاخ. یا صرح ممرد. قصر رخشان و ساده و هموار، فلک
فرهنگ لغت هوشیار
ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترح
تصویر ترح
اندوهگین شدن، فرود آمدن اندوه، غم، فقر و درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
بینی کوه، کرانه، میانسرا، پسسرا، بنیاد پشت دادن، استوانیدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برح
تصویر برح
خشم کردن، غضب نمودن، نیست شدن، زایل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرح
تصویر ذرح
آله کلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درح
تصویر درح
راندن پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارح
تصویر ارح
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح
تصویر شرح
بیان، کشف، باز نمودن، چگونگی، روشن کردن، گزارش، گشودن، وسعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح
تصویر شرح
آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طرح
تصویر طرح
نمودار، پیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کره
تصویر کره
گوی، گویال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم
فرهنگ واژه فارسی سره