جدول جو
جدول جو

معنی کراره - جستجوی لغت در جدول جو

کراره
(کَ رَ / رِ)
جامۀ کهنه و پاره را گویند. (آنندراج). جامۀ کهنۀ پاره پاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کراره
((کُ))
جامه کهنه و پاره، کراده، کراد
تصویری از کراره
تصویر کراره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراره
تصویر شراره
(دخترانه)
جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی کردی، درخشش، روشنی، جرقه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
(دخترانه)
ساحل، کنار، سو، جهت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غراره
تصویر غراره
لباسی که زیر خفتان می پوشیدند
تور کاه کشی
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراره
تصویر جراره
مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناره
تصویر کناره
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواره
تصویر کواره
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراره
تصویر حراره
قول، تصنیف، ترانه، وجد، طرب، شور و حال صوفیان، آوازی که دسته جمعی خوانده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفاره
تصویر کفاره
آنچه به وسیلۀ آن گناه را بپوشانند و جبران کنند، از قبیل روزه گرفتن و صدقه دادن، تاوان تخلف از اوامر شرع، جبران، تلافی، کفارۀ یمین مثلاً کفارۀ سوگند، عملی که برای جبران عمل نکردن به سوگند انجام دهند که عبارت است از اطعام ده مسکین یا سه روز روزه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو، غرغره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
ساحل، کنار، طرف، سو، انتها، پایان، برای مثال خدای را مددی ای دلیل راه حرم / که نیست بادیۀ عشق را کرانه پدید (حافظ - ۴۶۴)
کرانه کردن: به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراسه
تصویر کراسه
دفتر، جزوه، کنایه از قرآن یا جزئی از آن
فرهنگ فارسی عمید
گزند رساندن، نابینا شدن، کاستی: در داراک نابینا شدن، گزند رسانیدن، نابینایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراره
تصویر عراره
بد خویی، سختی، مهتری، ملخ، پسر زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراره
تصویر غراره
غفلت، غافل شدن، نوجوان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراره
تصویر قراره
آرامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباره
تصویر کباره
سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر یست کوتاه با تیغه پهن که هندوان آنرا بکار میبردند و توسط آنان در ایران رواج یافت: (در این خانه چهار ستت مخالف کشیده هر یکی بر تو کتاره) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پرده که از تخته های باریک و نازک درست می کنند و جلو در و پنجره مقابل آفتاب آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراره
تصویر طراره
گوشبر ترفندگر، بریک بر (جیب بر) کیسه بر، گربز، تیز زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساره
تصویر کساره
بندغ شکن بادام شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراره
تصویر صراره
آله مار خوار از مرغان شکاری آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراره
تصویر شراره
آتشپاره و جرقه آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراره
تصویر سراره
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراره
تصویر تراره
ترس و ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
آواز آب، نام گونه ای ترانه که مردمان سرایند و خوانند سرودک قول نصنیف ترانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراره
تصویر جراره
نوعی عقرب زردرنگ و درشت که دم خود را بزمین میکشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثراره
تصویر ثراره
فرچشمه چشمه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراره
تصویر زراره
دریا بحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراره
تصویر ذراره
پراکیده سوده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراره
تصویر دراره
دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره
تصویر کناره
ساحل، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
قطر، افق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرایه
تصویر کرایه
اجاره
فرهنگ واژه فارسی سره