جدول جو
جدول جو

معنی کرادس - جستجوی لغت در جدول جو

کرادس
(کَ دِ)
جمع واژۀ کردوسه. (اقرب الموارد). رجوع به کردوسه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کراد
تصویر کراد
جامۀ کهنه و پاره
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
جمع واژۀ کردوسه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کردوسه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ دَ / دِ)
بمعنی کراد است که جامۀ کهنه باشد. (آنندراج). جامۀ کهنۀ پاره پاره. (ناظم الاطباء). کراره. (آنندراج). کزاد. رجوع به کراره، کراد و کزاد شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
جمع واژۀ کادس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به کادس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
فال بد که به عطسه دادن گیرند از عطاس و جز آن. (منتهی الارب). آنچه بدان تطیر کنند و به فال بد گیرند از فال و عطسه و جز آن. (ناظم الاطباء) ، آهو که از پس پشت درآید و آن را شوم دارند. ج، کوادس. (منتهی الارب). آن صید که از بالا درآید. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ را)
جزوی از کتاب که غالباً محتوی هشتاد برگ است. ج، کراریس. (از اقرب الموارد). رجوع به کرّاسه شود، جمع واژۀ کرّاسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کراسه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پرنده ای باشد سیاه و سفید که بر کنار آب نشیند و دم جنباند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کراش. کراک. دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
در اصطلاح خطاطان، کرسی. (از فرهنگ فارسی معین) : اصول و ترکیب، کراس و نسبت، صعود و تشمیر، نزول و ارسال. (اصول خطوط سته فتح الله بن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کردیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کردیده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام موضعی قریه مانند به تونس و مردمی در آن به عبادت مشغول. (معجم البلدان) ، نامی که به آن قسمت از مدیترانه که تونس در ساحل آن قرار دارد داده اند و بدین جهت بندر آن بندر رادس نامیده میشود. (معجم البلدان). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کراده
تصویر کراده
((کُ))
جامه کهنه و پاره، کراد، کراره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراد
تصویر کراد
((کُ))
جامه کهنه و پاره، کراده، کراره
فرهنگ فارسی معین
گونه ای ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی