جدول جو
جدول جو

معنی کراجی - جستجوی لغت در جدول جو

کراجی
(کِ)
کرایه چی. کرایه دار. اجاره دار، مزدور. اجیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کراجی
کرایه دار، اجاره دار، مزدور، اجیر
تصویری از کراجی
تصویر کراجی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وراجی
تصویر وراجی
پرحرفی، پرگویی
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ را)
منسوب به دراج که نسبت اجدادی است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابوسعید احمد بن محمد بن عراق از علمای نجوم و ریاضی بود. وی دنبالۀ کار معتضد را گرفت و ماههای خوارزمی را کبیسه کرد. این ابوسعید چون از بند رهایی یافت و از رباط بخارا بدارالملک خویش آمد، از شمارگران پیشگاهش روز اخبار را بپرسید. گفتند: در فلان روز از ماه تموز است. وی از حال کبیسه ها آگاهی نداشت. پس خراجی و حمدکی و گروهی دیگر از منجمان را بخواست تا رسم رومی را در عمل کبیسه بدو بازگفتند. آنگاه در سال یکهزارودویست وهفتاد اسکندری در ماههای خوارزمی کبیسه بکار داشت و فرمود تا آغاز هر ماهی را در روزی معین از ماههای رومی، وقتها برای کشت و برز هر چیزی تعیین کرد، تا بیک حال بماند و خلاف نیفتد و پیش از وی چنین نبود که هر گروهی اعتقاد و روش مخالف با دیگر گروهان داشتند و نیز چنان نهاد که شش روز افزونی را در هر سالی که کبیسۀ رومی باشد، خوارزمیان بر ماه اسپندار مجی برافزایند. (از التفهیم فارسی چ همائی ص 272)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
با هم مراد داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام پارچه ای است:
سراجی شهابی نظر یافته
دگر موش دندان و بشکافته.
نظام قاری (دیوان ص 181)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شاعر خوبی است و قصیده ای گفته که ذکر چهار ارکان در او لازم داشته، این سه بیت از آن است:
آتشی دارم بدل من زآن دو لعل آبدار
باد تا زلفش پریشان کرد گشتم خاکسار
خاک ره گل میشود از آب چشمم تا چرا
آتش اندر من زد و رفت از بر من بادوار
گر برآرم باد سرد آتش زنم در آسمان
گر ببارم آب گرم از خاک سازم لاله زار.
(مجالس النفایس ص 338)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ را)
عمل سرّاج. زینگری. زین سازی
لغت نامه دهخدا
(دُرْ را)
طایفه ای از ایلات کرد ایران که در قشلاق گاورود، و ییلاق کانی گلزار سکونت دارند و در گروس و کلیائی نیز قسمتی ازاین ایل ساکن هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 59)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بارمعدن، بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا، کوهستانی، معتدل، سکنۀ آن 76 تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، شغل اهالی زراعت مالداری، ابریشم بافی، راه مالرو، مزرعۀ اردلان جزء این ده احصا شده است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 240هزارگزی شمال خاوری جغتای سر راه شوسۀ عمومی سبزوار، جلگه، معتدل، سکنه 374 تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، کنجد، زیره، شغل اهالی زراعت، کسب، راه: اتومبیل رو، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، 24هزارگزی جنوب خاوری چکنه بالا، کوهستانی، معتدل، سکنۀ آن 77تن، قنات دارد، محصول آنجا غلات، تریاک، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خراج. مالیاتی. (ناظم الاطباء) ، نام سالی بوده است چون سال شمسی و سال قمری و سال اسکندری و سال جلالی. برای آنکه تطبیقی بین ’سال خراجی’ و ’سال قمری’ شود از تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم چند مثال آورده میشود: 1- روز هرمز ماه تیر سنۀ 572 خراجی موافق سنۀ 579 ه. ق. 2- سنۀ 563 خراجی موافق 569 ه. ق. 3- سنۀ 551 ه. ق. موافق سنۀ 544 خراجی. 4- در صمیم تموز در ماه خرداد سنۀ 586 خراجی موافق شهور سنۀ 595 ه. ق. 5- در ماه تیر سنۀ 577 خراجی موافق سنۀ 585 ه. ق. 6- اول ماه رمضان سنۀ 600 ه. ق. موافق ماه خرداد سنۀ 594خراجی. در جمادی الاولی سنۀ اثنین و ستمائه خراجی صاحب عالم عادل فخرالدوله والدین احمد بن سعد بندقه ادام اﷲ علوه را از حضرت شیراز بکرمان فرستادند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 16). در سنۀ سبعین و خمسمائه خراجی علاوه دیگر حوادث در کرمان قحطی افتاد. (عقدالعلی للموقف الاعلی). چون سنۀ 569 به آخر رسید و سنۀ 570 خراجی درآمد. (تاریخ آل سلجوق). در ماه اردیبهشت سنۀ 557 هجری قمری خراجی اتفاق کسوفی تمام افتاد، دربرج ثوربغایت هایل و سهمناک هوا بمثابۀ تاریک شد که ستاره پیدا آمد. (تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم). شب نوروز هشتم ماه فروردین سنۀ 591 خراجی که وقت تحویل نیّر اعظم است بدرجۀ شرف. (تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم). آقای تقی زاده در گاه شماری سنۀ خراجی را به تفصیل تعریف کرده است. رجوع به گاه شماری شود
لغت نامه دهخدا
(کَرْ را)
منسوب است به کرّان که محله ای کبیره است در اصفهان. (الانساب سمعانی). رجوع به کران شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
محدودشده. تحدیدشده، نگاه داشته شده در سرحد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه شهرستان بیجار است. این دهستان در شمال خاور شهرستان واقع شده از شمال به بخش انگوران شهرستان زنجان و از جنوب به دهستان سیلتان و از خاور به رود خانه قزل اوزن و از باختر به دهستان سیاه منصور محدود است. مرکز دهستان قصبۀ حسن آباد سوگند مشهور به یامی کند می باشد. این دهستان از 59ده تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 19هزار تن است. دهات مهم آن عبارتند از: شاه نشین، آقبلاغ، نظریان، سراب، آزادویس، گرگین، تکیه، کوه کوره و قزل تپه. محصول عمده دهستان غلات، لبنیات، یونجه، انگور و دیگر میوه هاست. شغل ساکنان دهستان زراعت، گله داری و صنایع دستی آنجا قالی بافی، گلیم بافی، جاجیم بافی و در برخی قرای مهم فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پسر خورشید که به خدمت حسام الدین سوهلی حاکم لر کوچک رفت و مرتبۀ بلند یافت. رجوع به تاریخ گزیده ص 584 شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
شریفتر. پاک نژادتر. محترم. باعزت. بااحترام، گران. باقیمت. گرانمایه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَرْ را)
انتسابی است به ابوعبداﷲ محمد بن کرام نیشابوری. (الانساب سمعانی). منسوب به فرقۀ کرامیه. (یادداشت مؤلف) :
دیگر گروه متکلماننداز معتزله و کرامی... (جامع الحکمتین ص 33).
باب ورا کرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.
سوزنی.
رجوع به کرامیه و کرامیان شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقعدر 43هزارگزی شمال باختری بروجن کنار راه بروجن به شهرکرد. این ناحیه در دامنۀ کوه واقع و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است. بدانجا 125 تن سکنۀ فارسی زبان زندگی می کنند. آب آنجا از رودخانه و چشمه و محصولاتش: غلات، برنج، حبوبات و انگور است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی قالی می بافند. پل خرابی بر روی رود خانه لار و کنار بدان ناحیه می باشد. راه آن نیز فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ کی ی)
جمع واژۀ کرکی به معنی کلنگ است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). غرنوق. رجوع به کرکی، غرنوق و کلنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرامی
تصویر کرامی
با عزت، با احترام، گران، گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراجی
تصویر حراجی
مشته ای دکانی که در آن حراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجی
تصویر تراجی
هم آرزویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراجی
تصویر سراجی
عمل و شغل سراج زین سازی زین فروشی، دکان سراج
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراکی
تصویر کراکی
جمع کرکی، لنگان کولنگان، جمع کرکی کلنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراعی
تصویر کراعی
پاچه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراسی
تصویر کراسی
تخت ها، اورنگ ها، جمع کرسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراچی
تصویر کراچی
از شهرهای پاکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماجی
تصویر کماجی
منسوب به کماج، کماج فروش
فرهنگ لغت هوشیار
روده درازی پر چانگی پرحرفی روده درازی: شغل خوب زیر سر کن دخل دار جان بابا را به وراجی چکار ک (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراسی
تصویر کراسی
((کَ یّ))
جمع کرسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانی
تصویر کرانی
ساحلی، آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وراجی
تصویر وراجی
پرگویی
فرهنگ واژه فارسی سره