جدول جو
جدول جو

معنی کذبه - جستجوی لغت در جدول جو

کذبه
(کُ ذَ بَ)
دروغگوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کذّاب. کاذب. (از اقرب الموارد). رجوع به کاذب و کذاب شود
لغت نامه دهخدا
کذبه
(رُ قی ی)
دروغ گفتن. کذب. (منتهی الارب). کذب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کذب. (از اقرب الموارد). کذاب. کذّاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کذب و دیگر مصادر شود
لغت نامه دهخدا
کذبه
دروغگو
تصویری از کذبه
تصویر کذبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاذبه
تصویر کاذبه
کاذب، دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
نیروی ذهنی که موجب اثرگذاری و تسلط شخص بر دیگران می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
مفرد واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، برای مثال گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبۀ عاشقی دگرگون (جامی۶ - ۲۶۶)، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلبه
تصویر کلبه
خانۀ کوچک، خانه، خانۀ روستایی، دکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانۀ خدا در مکه، آنچه شکل مکعب داشته باشد، خانۀ چهارگوش، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
(رِ تُ)
موضعی است ببلاد تمیم یا آبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذِبْ بَ)
جمع واژۀ ذباب
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
نوعی از خنور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ بَ / مَ ذُ بَ / مُ ذُ بَ)
دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دروغ. ج، مکاذب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهبه
تصویر کهبه
رنگ تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبه
تصویر کنبه
ریسمان خام
فرهنگ لغت هوشیار
دریغ دریغا گویی پارسی تازی گشته کوبه: کوس گونه ای بازی شترنگ، کوس کوبه کوست، کوبه سنگی که با آن بکوبند چیزی را آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند، آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفحه فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه، دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث. توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانه خدای، بیت العتیق، بیت الله الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
خانه کوچک تنگ و تاریک را گویند، خانه کوچک و محقر و بی برگ و ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذبی
تصویر کذبی
دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسبه
تصویر کسبه
جمع کاسب، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
مسافت دور، و بمعنی کشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سذبه
تصویر سذبه
خمره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربه
تصویر کربه
اندوه کشنده گلو گیر خانه کوچک کلبه، حجره دکان. سبزک کلاغ سبز
فرهنگ لغت هوشیار
سیازیره تلخه زیره (کمون دشتی) از گیاهان، دایی برادر مادر، چغز واره جل وزغ از گیاهان چغز واره، شاخه، تیزی زبان، شاسوله (علاقه دستار) کمون دشتی. کمون دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث کاذب: دروغگو: زن، دروغین کلوخکوب مونث کاذب زن دروغگو. یا شهوت کاذبه. شهوت دروغین مقابل شهوت صادقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبه
تصویر کتبه
جمع کاتب، نویساران، نویسندگان
فرهنگ لغت هوشیار
دو اطاقک چوبین رو باز یا با سایبان که آنها را در طرفین شتر یا استر بندند و در هر اطاقک مسافری نشیند و آن در قدیم وسیله حمل و نقل مسافران بود، هود جی که بر پشت اسب استر فیل می بستند یا توسط غمان و بار بران افراد را حمل میکردند: (با آنکه اندک عارضه ای داشت آغرق در قلعه گذاشته بکجاوه در آمده عزیمت اردو همایون داشت. ) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
((جَ بِ))
کشش، ربایش، با هیبت، با ابهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذبه
تصویر عذبه
((عَ ذَ بِ))
شاخه درخت، خس و خاشاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسبه
تصویر کسبه
((کَ سَ بِ))
جمع کاسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
((کَ بِ))
هر خانه چهارگوشه، غرفه، خانه خدا، بیت الحرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
((بِ))
هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلبه
تصویر کلبه
((کُ بَ یا بِ))
خانه کوچک، کومه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
گیرایی
فرهنگ واژه فارسی سره