جدول جو
جدول جو

معنی کدکد - جستجوی لغت در جدول جو

کدکد
(کُ کُ)
ورمی است صلب که اندر پلک تولد کند و بدان ماند که دملی خواهد بود یا هست و عامه آن را کدکد گویند و دمل نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (از بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
کدکد
(کَ کَ)
کلمه ای که بز را بدان نوازند. (فرهنگ فارسی معین) :
زانکه دیریست تا مثل زده اند
نشود بز به کدکدی فربه.
ابن یمین (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کدکد
کلمه ای که بزرا بدان نوازند: (ز انکه دیریست تا مثل نوازند نشود بز بکدکدی فربه) (ابن یمین رودکی)
تصویری از کدکد
تصویر کدکد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ کَ دَ)
آواز خایسک و سندان و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آواز و صدای خایسک و سندان و امثال آن باشد. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) ، آواز برخورد چیزی بر چیزی صلب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از حد درگذشتن در ضحک. (منتهی الارب). افراط کردن در خنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کدکاد. رجوع به کدکاد شود، زدن صیقل گر مصقله را بر شمشیر. (منتهی الارب). زدن آلت زنگ زدودن و مصقل را برشمشیر. (ناظم الاطباء) ، گرانبار رفتن. (منتهی الارب). گرانبار رفتن و سنگینی کردن. (ناظم الاطباء) ، دویدن نرم. (منتهی الارب). دویدن بطی ٔ. (از متن اللغه) ، راندن سخت. (منتهی الارب). سخت راندن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دفع کردن کسی را دفع کردن سخت. (شرح قاموس) ، کدکد، عدا علیه یعنی بر او ستم کرد یا وثب علیه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ حُ)
سخت راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کثیرالکد، بخیل، آن که خویشتن به تعب اندازد: رجل کدود. (از اقرب الموارد). مرد رنج کش. (یادداشت مؤلف) ، چاه دشوارآب. (آنندراج). چاهی که بزحمت آب آن کشیده شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، چاه بسیارآب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بخشهای پنج گانه شهرستان تربت حیدریه است که در سرتاسر شمال شهرستان واقع شده. این بخش جلگه ای و سردسیر است و بادهای شدید همواره از طرف خواف می وزد. بخش کدکن از دو دهستان به نام بالارخ و پائین رخ تشکیل شده که جمعاً 131 پاره دیه است و جمعیت آن 39203 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از حد درگذشتن در ضحک. (منتهی الارب) (آنندراج). کدکده. (ناظم الاطباء). و رجوع به کدکده شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ دَ)
موضعی است بر چهل ودو میلی مکه. ابن اسحاق گوید پیامبر در رمضان به مکه رفت و روزه بود با اصحاب تا در کدید که میان عسفان و امج است روزه را افطار نمود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نمک جوش ناکرده. (منتهی الارب). نمک نیم کوفته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آواز نمک وقتی که در دیگ ریزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمین شکم فراخ. (منتهی الارب). شکم فراخ زمین. (ناظم الاطباء). شکم فراخ زمین که چون وادی است و از آن گشاده تر است. (از اقرب الموارد) ، زمین درشت و کوفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زمین به سم ستور کوفته. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
- یوم الکدید، از ایام حروب عرب. (اقرب الموارد). روزی است که عنتره و وردبن عمرو در وی کشته شدند. (منتهی الارب). از ایام عرب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ)
موضعی است نزدیک بصره. (منتهی الارب). جایگاهی است نزدیک اواره در چند روز راه از بصره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کدکده در زبان فارسی: بلند خندیدن، سنگین راه رفتن، سخت راندن، ستم کردن آواز و صدای خایسک و سندان و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدید
تصویر کدید
نمک اسیده، شکاف فراخ، زمین کوفته زیر پای ستوران، گرد خاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدود
تصویر کدود
رنجبر: مرد، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تکان، لرزه
فرهنگ گویش مازندرانی