جدول جو
جدول جو

معنی کدبوئن - جستجوی لغت در جدول جو

کدبوئن
موجود بودن، قرار داشتن چیزی در جایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کدوبن
تصویر کدوبن
بوتۀ کدو
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تَ)
موضعی است که در آنجا وقعه ای بوده است عرب را. (از معجم البلدان چ بیروت ج 16 ص 434)
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
ساکن شدن و آرام گردیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نرم و سست دویدن یا کوتاهی کردن در دویدن. کبن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به کبن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ ءِ)
ولایتی بسیار محدود در مکانی که امروز بهتان (بحتان) و جزیره ابن عمر گویند. این ولایت را در قدیم قردو میگفته اند و مورخان یونانی کردوئن خوانده اند. در آن ولایت سه شهر بر روی دجله بود به نامهای ساریسا، ساتلکا، پینکا (فینک). (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 90)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کدو. از کدو:
نی پاره ای بدست و سواری کنم بر او
چون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کدن (ک / ک ) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کدن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
مردم گل که شهر عمده آنان بیبراکت (اتن) بود. بنابر درخواست ایشان سزار بگل شد ولی بعدها آنان با ورسن ژتریکس متحد شدند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
حاکم نشین ناحیۀ ’دوردونی’ اروندیسمان ’برژراس’. سکنه 420 تن. صومعه ای بزرگ و باشکوه دارد
لغت نامه دهخدا
(کَ بُ)
بیخ و ریشه و بتۀ کدو. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). یقطین. (یادداشت مؤلف) :
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردوید بر او بر بروز بیست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(کِدْ یَ)
خاک ریزه و سرگین پاره و جز آن که بر آن دردی روغن زیت انداخته زره و مانند آن را جلا دهند به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریزۀ خاک که بر آن دردی زیت اندازند و زره ها را به آن جلا دهندو گفته اند ریزۀ خاک بر زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صاحب مجمل التواریخ والقصص گوید نام زنی است از نژاد پیغامبران در دوران آشفتگی قوم بنی اسرائیل. (مجمل التواریخ و القصص ص 141). اما در مآخذ تاریخی و ازآن جمله تاریخ طبری نام وی بصورتهای دبورا و دلوان و دیوار ضبط شده است و صورت صحیح کلمه معلوم نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ دَدْ)
دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان، در 7هزارگزی شمال شرقی زرند، بر سر راه راور به چترود، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 155 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شهری است در یهودا و در موقع آن اختلاف هست. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدوبن
تصویر کدوبن
بوته کدو: (نشنیده ای بزیر چناری کدو بنی بر جست و بر دوید بر او بر بروز بیست) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدبان
تصویر کدبان
آقا
فرهنگ واژه فارسی سره
قرار داشتن چیزی در جایی، وجود داشتن، در بستر افتادن –
فرهنگ گویش مازندرانی
باشد
فرهنگ گویش مازندرانی