جدول جو
جدول جو

معنی کدئین - جستجوی لغت در جدول جو

کدئین
الکالوئیدی سفید یا بی رنگ، ضد درد و ضد سرفه که از تریاک به دست می آید
تصویری از کدئین
تصویر کدئین
فرهنگ فارسی عمید
کدئین
(کُ دِ)
جوهر مسکن افیون. یکی از آلکالوئیدهایی است که از تریاک به دست می آورند و دارای خواصی شبیه مرفین و فرمولش نیز شبیه فرمول مرفین است با این تفاوت که یک CH2 اضافه دارد بنابراین فرمول آن را می توان بصورت ’C18H21NO3’ نوشت. کدئین بصورت بلورهای ریزی متبلور می شود ودر آب کاملاً محلول است و چون سمش کمتر از مرفین است در تداوی بجای مرفین با اطمینان بیشتر مصرف می شود وتمام خواص مرفین را دارد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کدئین
یکی از آلکالوئید هایی است که از تریاک بدست میاورند و دارای خواص شبیه مرفین است کدئین بصورت بلور های ریزی متبلور میشود و در آب کام محلول است و چون مقدار سمیتش کمتر از مرفین است در تداوی بجای مرفین با اطمینان بیشتر مصرف میشود و تمام خواص مرفین را دارد جوهر مسکن افیون
فرهنگ لغت هوشیار
کدئین
((کُ دِ))
یکی از آلکائیدهایی است که از تریاک به دست آورند و دارای خواصی شبیه مرفین است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کدین
تصویر کدین
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷)
پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایسک، پکوک، کوبن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
منسوب به کدو. از کدو:
نی پاره ای بدست و سواری کنم بر او
چون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
نام گونه ای از افرا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام درخت کرکو. (جنگل شناسی ساعی). و رجوع به کرکو و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 208 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بمعنی کدنگ است و آن چوبی باشد که گازران و دقاقان بدان جامه را دقاقی کنند. (برهان) (آنندراج) :
از حربه سینه ماند چون کنده از تبر
وز گرز مغز گردد چون جامه از کدین.
مسعودسعد.
نگه دار اندرین آشفته بازار
کدین گازر از نارنج عطار.
نظامی.
، پتک بزرگ آهنگران. (از فرهنگ اسدی). چکش آهنگری و زرگری. خایسک. (از برهان) :
دل بدخواه دریده به سنان یا به حسام
مغز بدگوی فشانده به تبر یا به کدین.
لامعی.
دل مؤمنان را ز وسواس امانی
سر ناصبی را به حجت کدینی.
ناصرخسرو.
بر کوه شدیم (کوه دماوند) ...جایی بفرمود کندن، جایگاهی پیدا گشت... و اندر آن صورت مردی آهنگر نشسته و کدینی بزرگ اندر دست. (مجمل التواریخ). پس آن پیر گفتار این طلسم است که افریدون ساخته است بر بیورسب تا چون خواهد که بندها بگشاید زخم این کدین آن را باطل کند. (مجمل التواریخ).
پنداشتم که زیر کدین مجاهدت
سندان روزگار به توش و توان منم.
نزاری.
اگر پیشانیی داری چو سندان
بپیچی از کدین رمز ما روی.
نزاری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کودئین
تصویر کودئین
جوهر افیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدین
تصویر کدین
کدنگ: (دل مومنان را ز وسواس امانی سر ناصبی را بحجت کدینی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدین
تصویر کدین
((کَ دِ))
چوبی که رخت شویان با آن جامه را هنگام شستن می کوبیدند، کدینه، کدنگ
فرهنگ فارسی معین
بودن، حضور داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی