- کجا
- کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان، کدام محل؟،
برای مثال صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ - ۲۰)
به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟،
به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود،
جا، مکان،برای مثال آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش چگونه، چطور،(حافظ - ۵۶۰) برای مثال مگو که دهر کجا خون خورد که نیست دهانش / ببین به پشه که زوبین زن است و نیست کیا (خاقانی - ۸)
(حرف) که،برای مثال کسی را کجا چون تو کهتر بود / ز دشمن بترسد سبک سر بود (حرف، قید) زیرا،(فردوسی۲ - ۲/۱۰۷۵) برای مثال بر افراسیاب این سخن مرگ بود / کجا پشت خویش او بدیشان نمود (فردوسی - ۴/۲۲۳) ،
(حرف، قید) چنان که،برای مثال چنان کرد باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار چه،(فردوسی - ۳/۳۰۴) برای مثال به هومان بگفت آن کجا رفته بود / سخن هر چه رستم بدو گفته بود (فردوسی - ۲/۱۸۳)
معنی کجا - جستجوی لغت در جدول جو
- کجا
- کدام جا، کدام مکان، کدام محل، ازادات پرسش است و در مقابل سئوال از مکان بکار برند
- کجا ((کُ))
- کلمه ای است دال بر استفهام، چه جا، کدام جا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در کجا و چه جا
همگی، تمامی، همه باهم
یکبارگی، تماماً، همگی، همه را با هم
آنچه بر پشت شتر بندند و دو شخص در آن مقابل یکدیگر نشینند
جامه ای که درون آنرا بجای پنبه از ابریشم کج پر کرده باشند و آنرا در روز جنگ می پوشیدند
کجاوه: (علی بن موسی رضی الله عنه به نشابور آمد هر دو بهم در کجابه ای بودند بر یک شتر) (تذکره اولیا)
((کَ وِ))
فرهنگ فارسی معین
نشیمنی روپوش دار که از چوب سازند و یک جفت آن را به یکدیگر بسته بر شتر و یا استر بار کنند و در هر یک از آن دو کسی نشیند
اتاقک چوبی روباز یا دارای سایبان که دو تای آن را در دو طرف شتر یا قاطر می بندند و بر آن سوار می شوند
سراسر، روی هم رفته، همگی
کاری که در موقع مناسب انجام گیرد، شایسته لایق درخور سزاوار. یا بجای... دربارهء... در حق، بعوض
فاعل
امید، آبستنی دروغین، امیدواری، چشم داشت، توقع، آروز
کرانه، زی، پناهگاه زیرکی، پرده، اندازه
عنوان کتاب و نامه
تند و تیز، برنده
گلوگیر، اندوه
چنین، همچنین، چنین است
درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، نشک، وهل
سیلی، پس گردنی، کشیده، لت، چک، صفعه،برای مثال مر اورا گشت گردن و سر و پشت / سربه سر کوفته به کاج و به مشت (عنصری - ۳۶۳)
کاش،برای مثال تعبیر چیست؟ یار سفر کرده می رسد / ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی (حافظ - ۸۷۶)
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
کاج خوردن: سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
سیلی، پس گردنی، کشیده، لت، چک، صفعه،
کاش،
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
کاج خوردن: سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
سختی، مشقت، رنج، محنت، دلتنگی
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت
کچه، انگشتر بی نگین، مهره، کاچه
مخفّف واژه های کدام کس را، چه کس را، هر که را، هر کس را
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن،برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن،
هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
زمین، مرز، کنار، کناره
کننده، عامل، فاعل
کننده، عامل، فاعل
بزرگ، صاحب، خداوند، پادشاه، حاکم، مرزبان، پهلوان