چیره شدن بر قوم به بسیاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چیره و غالب شدن بر کسی در بسیاری. (ناظم الاطباء). ببسیاری غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
چیره شدن بر قوم به بسیاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چیره و غالب شدن بر کسی در بسیاری. (ناظم الاطباء). ببسیاری غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
سرخ گردیدن لب یا افزون شدن خون آن چندان که قریب برگردیدن گردد. کثع شفه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کثوع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کثوع شود
سرخ گردیدن لب یا افزون شدن خون آن چندان که قریب ِ برگردیدن گردد. کثع شفه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کُثوع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کُثوع شود
بسیاری. یقال الحمد ﷲ علی القل و الکثر، ای علی القلیل و الکثیر. (منتهی الارب) ، سپاس مر خداوند را در کمی و بسیاری مال. (ناظم الاطباء) ، مال بسیار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال: ماله قل و لاکثر، ندارد او نه مال کم و نه مال بسیار. (ناظم الاطباء) ، بسیار از چیزی و معظم آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
بسیاری. یقال الحمد ﷲ علی القل و الکثر، ای علی القلیل و الکثیر. (منتهی الارب) ، سپاس مر خداوند را در کمی و بسیاری مال. (ناظم الاطباء) ، مال بسیار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال: ماله قل و لاکثر، ندارد او نه مال کم و نه مال بسیار. (ناظم الاطباء) ، بسیار از چیزی و معظم آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
کثه. نام شهر حومه یزد و اصل آن کثوه است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صاحب حدودالعالم گوید: شهرکی است سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان. در فارسنامۀ ابن البلخی جزء اعمال یزد آمده و نوشته است: یزد و اعمال آن چون میبد و نایین و کثه و... جمله از پارس است. (ص 122). صاحب معجم البلدان آن را جزء اعمال یزد با هوایی خوش و میوۀ فراوان ذکر می کند و می نویسد: موضعی است در فارس و آن شهری از ولایت یزد ازنواحی استخر است. استخری گوید: از شهرهای بزرگ ناحیۀ استخر است در حومه یزد و ابرقوه. شهری است به کنارۀ بیابان هوائی خوش دارد و در آنجا فراوانی است وروستاهایش نیز چنین است. غالب بناهایش نوعی عمارات طولانی و دراز از گل است. شهری است با باروی استوار ودر باروی آن دو دروازه از آهن است یکی را باب ایزد و دیگری را باب مسجد گویند به سبب نزدیکی به مسجد جامع که در ربض است و آب آنجا از قنات است تنها نهری دارد که از ناحیۀ قلعه می آید از دیهی که در آنجا معدن سرب است. کثه جایی باصفاست در روستایش میوه فراوان است و آن را به اصفهان و دیگر جایها می برند. کوههایش پر از درخت و نبات است که به اطراف حمل می شود. غالب مردم آنجا اهل ادب و کتابتند. (از معجم البلدان)
کثه. نام شهر حومه یزد و اصل آن کُثوَه است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صاحب حدودالعالم گوید: شهرکی است سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان. در فارسنامۀ ابن البلخی جزء اعمال یزد آمده و نوشته است: یزد و اعمال آن چون میبد و نایین و کثه و... جمله از پارس است. (ص 122). صاحب معجم البلدان آن را جزء اعمال یزد با هوایی خوش و میوۀ فراوان ذکر می کند و می نویسد: موضعی است در فارس و آن شهری از ولایت یزد ازنواحی استخر است. استخری گوید: از شهرهای بزرگ ناحیۀ استخر است در حومه یزد و ابرقوه. شهری است به کنارۀ بیابان هوائی خوش دارد و در آنجا فراوانی است وروستاهایش نیز چنین است. غالب بناهایش نوعی عمارات طولانی و دراز از گل است. شهری است با باروی استوار ودر باروی آن دو دروازه از آهن است یکی را باب ایزد و دیگری را باب مسجد گویند به سبب نزدیکی به مسجد جامع که در ربض است و آب آنجا از قنات است تنها نهری دارد که از ناحیۀ قلعه می آید از دیهی که در آنجا معدن سرب است. کثه جایی باصفاست در روستایش میوه فراوان است و آن را به اصفهان و دیگر جایها می برند. کوههایش پر از درخت و نبات است که به اطراف حمل می شود. غالب مردم آنجا اهل ادب و کتابتند. (از معجم البلدان)
ذوغثث، آبی است از برای غنی بن اعصر. (تاج العروس). ماء لغنی. (عن الاصمعی) (معجم البلدان). آبی است از برای طایفۀ غنی. (شرح قاموس) ، کوهی بحمای ضریّه. (منتهی الارب). ابوبکر بن موسی گوید: ذوغثث کوهی است بحمای ضریه که سیلهای تسریر از آن کوه و کوه نضاد بیرون شود. (معجم البلدان)
ذوغثث، آبی است از برای غنی بن اعصر. (تاج العروس). ماء لغنی. (عن الاصمعی) (معجم البلدان). آبی است از برای طایفۀ غنی. (شرح قاموس) ، کوهی بحمای ضریّه. (منتهی الارب). ابوبکر بن موسی گوید: ذوغثث کوهی است بحمای ضریه که سیلهای تسریر از آن کوه و کوه نَضاد بیرون شود. (معجم البلدان)