جدول جو
جدول جو

معنی کثباء - جستجوی لغت در جدول جو

کثباء
(کَ)
خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ)
جمع واژۀ کثیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثیب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکوب یعنی باریک گردن و کلان سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ناقه کهباء، ماده شتر سپید به تیرگی مایل و یا سیاه و یا تیره مایل به سیاهی. ج، کهب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه رنگ ’کهبه’ دارد. (از اقرب الموارد). رجوع به کهبه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
چوب بخور. نوعی از چوب بخور.ج، کبی (ک با) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بلند وبرآمده. (منتهی الارب). مرتفع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زهاب. (منتهی الارب) ، شعاع ماه که منتشر گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَثْثا)
انبوه: لحیه کثاء، ریش انبوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریشی بسیارموی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گیاه ایهقان. ج، کثی (ک ثا) . (متن اللغه) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کثاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به کثاه شود. یا گیاهی است مانند غبیراء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ عَ)
بر سر آب برآمدن شیر و آب خالص در تحت آن ماندن، کف برآوردن دیگ، کفک از دیگ برگرفتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، روییدن گیاه یا ستبر و درشت گردیدن و دراز شدن آن، انبوه گردیدن و درپیچیدن گیاه. (منتهی الارب). ستبر گردیدن و درپیچیدن کشت. (از اقرب الموارد) ، دراز و بسیار گردیدن ریش، رستن موی و پشم شتر. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاباء
تصویر کاباء
اندوه، افسرده دل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباء
تصویر کباء
بلند بر آمده زهاب، ماهتاب چوبسوزه چوب خوشبویی که دود کنند
فرهنگ لغت هوشیار