جدول جو
جدول جو

معنی کثب - جستجوی لغت در جدول جو

کثب
(کُ ثَ)
جمع واژۀ کثبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثبه شود
لغت نامه دهخدا
کثب
(کُ ثُ)
جمع واژۀ کثیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثیب شود
لغت نامه دهخدا
کثب
(رِ)
حمله کردن بر کسی، نگون ساختن (ترکش را). (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگردانیدن. (آوند و جز آن را). (ناظم الاطباء) ، کم شیر گردیدن شتر. (آنندراج). کم شیر گردیدن شتران. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرد آوردن. (منتهی الارب). جمع کردن. (ناظم الاطباء). فراهم آوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک شدن صید به کسی. (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدن. (منتهی الارب). گرد آمدن. فراهم شدن. (ناظم الاطباء) ، ریختن، درآمدن به چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کثب
(کَ ثَ)
نزدیکی. یقال رماه من کثب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کثب
(کُ بَ)
موضعی است به دیار طی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوب
تصویر کوب
کوزه، جام
آسیب، صدمه
پسوند متصل به واژه به معنای کوبنده مثلاً آهن کوب، برنج کوب، پایکوب
پسوند متصل به واژه به معنای کوبیده مثلاً سرکوب، طلاکوب
کوب خوردن: صدمه خوردن، آسیب خوردن، کوفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرب
تصویر کرب
غم، غصه، اندوه، مشقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتب
تصویر کتب
کتاب ها، نوشته ها، اوراق چاپ شده جلد شده، جمع واژۀ کتاب
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعب
تصویر کعب
بند استخوان، استخوان بندگاه پا و ساق، پاشنۀ پا، شتالنگ، در ریاضیات ریشۀ سوم عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنب
تصویر کنب
کنف، نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، ژوت، قنّب برای مثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلب
تصویر کلب
دهان، گرداگرد دهان، پوز، نس، منقار پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلب
تصویر کلب
ویژگی سگ گزنده و مبتلا به هاری
کلب کلب: کلب الکلب، سگ دیوانه و گزنده، سگ هار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسب
تصویر کسب
به دست آوردن، حاصل کردن، انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی، شغل، کار، مقابل اختیار، در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند، اکتسابی، برای مثال کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱ - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کثیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثیب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ ثَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ)
اندک از آب و شیر یا جرعه مانندی که در آوند باقی باشد، یا به اندازۀ پری کاسه از آب و شراب و اندکی از طعام و شراب و از خاک و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، یک دوشیدن از شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، کثب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، هر چیز فراهم آمدۀ سپس کمی. (منتهی الارب). هر گرد آمده و مجتمع شده سپس کمی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمین هموار پست میان دو کوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زمین هموار پست میان دو کوه و یا میان دو پشته. (ناظم الاطباء). ج، کثب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوب
تصویر کوب
صدمه و آسیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثا
تصویر کثا
منداب از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعب
تصویر کعب
پاشنه پا، بند استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشب
تصویر کشب
گوشتبارگی پر خوردن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلب
تصویر کلب
دور تا دور دهان
فرهنگ لغت هوشیار
دروغ گفتن، خبر دادن بر خلاف عقیده خود خواه عقیده مطابق واقع باشد یا نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرب
تصویر کرب
غم و غصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسب
تصویر کسب
حاصل کردن، فراهم آوردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیب
تصویر کثیب
توده ریگ تپه شنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثر
تصویر کثر
بسیاری انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثف
تصویر کثف
گروه گروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثل
تصویر کثل
الفنجیدن، انبار کردن، کنور (انبار غله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثو
تصویر کثو
پارسی تازی گشته کتو سنگخوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتب
تصویر کتب
جمع کاتب، مجموعه های خطی یا چاپی
فرهنگ لغت هوشیار
کب انگلیسی در گذشته به ارابه ای می گفته اند که جای راننده پشت سر نشین بوده امروزه به فرابر (تاکسی) می گویند کابه: اندوه انداک افسردگی دلتنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتب
تصویر کتب
نسکها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسب
تصویر کسب
درآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذب
تصویر کذب
دروغ
فرهنگ واژه فارسی سره